سایت سازبیست تولزکد لوگوهای سه گوشه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
مــــذهـــبي - فــــرهنـــــگي

مقدمه
شيخ احمد احسايى اولين فرد مؤثر در ايجاد اين جريان بود و وى با ايجاد يك نوآورى در دين موجب شد تا نزد پيروان خود مرجعيت شيعه از اعتبار دينى و به تبع آن سياسى ساقط شود و كسانى به عنوان رابطين خاص با امام زمان مطرح کردند كه طبيعتاً قدرت پاسخگويى به همه نيازهاى دينى جامعه و افراد را نداشتند زيرا اين امر از عهده يك فرد آن هم بدون مراجعه روشمند به قرآن كريم و روايات صحيح معصومين خارج است و بهمين دليل ديرى نمى پايد كه ضعف اين افراد به پاى دين نوشته شده و ديرى نمى پايد كه دين با روش اخباريين كه هر نوع تفسير عقــلى از قرآن كريم را منـع مى نمود به شيئى قديمى ،كهنه و بى اثر تبديل مى شد.
نوآورى بعدى توسط سيد على محمد باب شكاف بين روحانيت اصيل و پيروان او را بيشتر نمود و بطوركلى مردم را در برابر دولت قرار داد و دين جديد كه ساخته شد با ايجاد شورش ها و ناآرامى ها به تبعيد بابيان از ايران منجر شد. آنان در تبعيد به فرقه سازى خود ادامه دادند و به ابزارى سياسى در دست دول استعمارگر مبدل گرديدند.

گفتار اول: كنشگران شيخيه:

رهبران اصلى اين گروه عمدتاً در دوره فتحعلى شاه زندگى مى كردند و بابيه به رهبرى يكى از شاگردان دومين رهبر اين فرقه در دوره محمدشاه ظهور نمود.
الف:شيخ احمد احسايى ( م1242 ه.ق)
اوايل قرن سيزدهم هجرى در عراق شهرت يافت و مريدانى كه به دورش جمع شدند شيخيه نام گرفتند.
شيخ احمد از اهالى احساء فرزند زين الدين بن ابراهيم بن قصر بن ابراهيم بن داغر مى باشد كه در ماه رجب سال 1366 ه. ق به دنيا آمد.
ايشان در دودمان پيرو مذهب تسنن زاده شده است. پس از مدتى از مذهب پدران خود برگشت و مذهب شيعه اماميه را قبول كرد.او در 20سالگى مقدمات علوم دينى (ادبيات عربى) را خواند و توجه خود را به اخبار و احاديث شيعه معطوف ساخت و در نتيجه پيرومذهب شيعه 12 امامى گشت.
كنشگران بابيان:
سيدعلى محمد باب (شيرازى) از لحاظ سياسى در مقابل دو اقتدار اصلى موجود در نظام اجتماعى زمانش مواضع مختلف گرفته است.
ايستادگى در مقابل دولت از سويى و اقتدار روحانيت از سوى ديگر:
او درمقابل دولت با تبليغ ظلم ستيزى و درمقابل روحانيت با معرفى كردن خود به عنوان باب امام زمان و سپس در دين سازى موضع گرفته است.درزمانى كه فشار از جانب هر يك از اين دو اقتدار زياد مى شد عقب نشينى هايى از باب مشاهده مى شد.
ادعاهاى سيد باب هر يك دليل خروج او از دين مبين اسلام است و حكم آن اعدام مى باشد.آنچه علما را از دادن قتل او بازمى داشت احتمال جنون او بود. اين موضوع خود نشان مى دهد كه تا چه حد با توجه به جو حاكم بر زمان ادعاهاى على محمد باب به دور از منطق و خارج از شرايط ذهنى زمان خود بوده است.نهايتاً علت دادن فتواى قتل او بلواهايى بود كه به خاطر او توسط توزيع كنندگان افكار و پيروانش ايجاد شد. به عبارت ديگر حكومت را بر اعدام او وام داركرد تا فتنه فروكش كند.

علل گرايش پيروان به بهائيگرى
علت اصلى گرايش به بهائيگرى در ابتداى ظهور آنرا نميتوان در اوضاع اقتصادى و سياسى آنزمان جستجو کرد. آقاى عبد الله شهبازى در کتابى مفصل کليه فاميلهاى بهائى ابتداى ظهور اين دين را با ذکر نام و سند معرفى مينمايد که بيش از نود درصد آنان يهوديانى بودند که همان اواخر مسلمان شده بودند. گويا دستورى به آنها داده شده بود تا خود را مسلمان معرفى کنند و با آغاز ادعاى ظهور به آدين جديد بپيوندند تا با اين گرايش برد تبليغاتى اين فرقه جديد بالاتر رود. اين کتاب را ميتوانيد در همين سايت مطالعه نمائيد.

علت گرايش از بعد اقتصادى :
دكتر يوسف فضايى در كتاب (تحقيق در تاريخ و عقايد شيخيگرى و بابيگرى و…) از ديد جامعه شناسى اديان به ريشه يابى اين جنبش ها و علت بروزشان مبادرت ورزيده و مى گويد: وضع اقتصادى و كشاورزى ناسالم و محدود دوره قاجاريه مبتنى بر كشاورزى سنتى و رابطه ارباب رعيتى و نظام فئوداليزم قرون وسطايى بود كه هر شهر بايد از نظر ارزاق خود را كفايت مى كرد.به اين علت اگر در شهرى به علت كمبود ارزاق قحطى پيش مى آمد و احياناً در شهرو ولايت ديگر ارزاق وجود داشت ، نمى توانست به ناحيه قحطى زده كمك كند زيرا حاكمان درحدود نصف ارزاق آنها را به جاى ديگر مى بردند و در انبارها نگه مى داشتند.
روى اين اصل دهقانان و زحمت كشان ديگر كه نيروهاى توليد كننده اقتصادى بودند هيچگونه تأمين اقتصادى و اجتماعى نداشتند و در نتيجه در فلاكت و تيره روزى و نااميدى به سر مى بردند و افق زردهايشان تيره بود و تن و روحشان در انتظار فرج و ظهور نجات دهنده خدايى بود.

علت گرايش از بعد امنيتى:
محمدرضا فشاهى در كتاب واپسين جنبش قرون وسطايى در قالب نظريات تضاد به بررسى علل و عوامل ايجاد و عوامل ايجاد فرقه هاى مورد نظر پرداخته و وضعيت امنيتى آن دوران را چنين بيان مى دارد: «نيروهاى نظامى دولت بلاى جان زحمتكشان بودند، زيرا دولت قاجار از ولايات و شهرها و دهات كسانى را كه عموماً بيكار و قلدر و قمه كش و به اصطلاح عوامانه لات و لوط كوچه و بيابان و گذر و خيابان بودند داوطلبانه به عنوان سرباز مزدور اجير و استخدام و جزء ارتش موهوم خود مى كرد .پس از ثبت نام و گرفتن اسلحه آنها را در محل زندگى خود آزاد مى گذاشت اين افراد درشهرها و دهات بلاى جان زحمت كشان مى شدند و از دسترنج آنها اخاذى و مفتخوارى مى كردند و جز ايجاد و تشديد تيره روزى مردم نقش ديگرى نداشتند و همچنين ماليات هاى ديگرى نيز بر روستائيان تحميل مى شد ،مأموران حكومت براى مخارج خود و افرادشان درمناطقى كه تحت اختيارشان بود مالياتى به نام تفاوت عمل دريافت مى كردند افراد قشون و پيكهاى دولتى به زور در خانه هاى روستائيان اقامت مى كردند و علاوه بر مخارج خود و چارپايانشان اهل خانه را مجبور به خدمت مى كردند و در صورت كمترين مقاومت آنها را با قنداق تفنگ و چماق مجروح مى كردند.

علت گرايش از بعد عقيدتى:
عقيده آوردن پيروان شيخ احمد احسايى به او به اين علت بود كه آنان در جنگ هاى ايران و روس ديده بودند که دولت و روحانيت اصولى با تمام توان وارد شدند و شكست خوردند.نا اميدى از اقتدار شاه و روحانيت آنان را به سمت اميد مستضعفان عالم يعنى امام زمان (عج) متمايل نمود و ادعاى ركن رابع از جانب شيخ آنان را فريفته كرد.

علل گرايش از بعد اجتماعى:
اگر بخواهيم درمورد زمينه اجتماعى پيوستن پيروان به فرقه شيخيه مشروح تر سخن بگوييم، مى توان گفت كه شكست در جنگهاى ايران و روس نوعى تحقير، فقر، گرسنگى و بيمارى براى ايرانيان به ارمغان آورد. دربار كه از روى خوشگذرانى و زياده طلبى نمى توانست از هزينه هاى خود كم كند به فساد مالى از قبيل رشوه گيرى و گرفتن ماليات مضاعف از مردم پرداخت. مظالم دولتى و بخصوص شكست تلاش روحانيت تراز اول در جنگ پس از ابراز حكم جهاد، زمينه را براى نوعى درون گرايى و كناره گيرى از امور اجتماعى در بين اقشار مختلف جامعه پديد آورد. احساس شكست و كناره گيرى صاحب نفوذان سياسى از امور دولتى وحكومتى كه بخشى از آن نيز مى تواند به علت فساد دربار باشد، موجب افزايش نفوذ قدرتهاى بيگانه در دربار شاهى گشت و ميل به دورى گزيدن از استبداد، فقر وشكستها، برخى از مردم را به سوى انديشه هاى خيالپردازانه گرايش داد. از اين رو با آن كه مقابله با افكار صوفيانه و اخباريگرى توسط علماى اصولى و پيشرفتهاى علمى آنان، دين و زندگى دينى را به واقعيتهاى اجتماعى و عملى نزديك تر مى نمود، اما همين تعارض نيز به نوبه خود زمينه را براى ظهور انديشه هاى نوى كه داراى خصلتهاى دنياگريز بودند فراهم تر كرد.

در مورد زمينه كسب وجهه باب در ميان مردم ، به غير از فراهم بودن زمينه تقابل دولت و ملت يكى به رهبرى شاه و ديگرى به رهبرى روحانيت، مى توان از نوع اعتقادات شاه نيز سخن به ميان آورد. در اين دوره محمدشاه بيش از هر كس ديگر تحت تأثير حاج ميرزا آقاسى استاد و صدر اعظم خود بود. به عقيده الگار«اخلاص بى چون و چراى محمد شاه به حاجى ميرزا آقاسى جايى براى گفتگو از مرجع مذهبى باقى نگذاشت.» حاج ميرزا آقاسى در ايروان به دنيا آمد و هنگام جوانى پدرش او را به عتبات عاليات برد و در محضر عبدالصمد همدانى صوفى معروف، به تحصيل پرداخت. در حمله وهابيه به كربلا استادش كشته شد و او به ايروان بازگشت و چندى در سمت منشى اسقف بزرگ ارمنى ايروان مشغول به كارگشت. «پس از سرگردانيهاى بيشتر در زى يك درويش در تبريز به دربار عباس ميرزا راه يافت و در آنجا خود را به عنوان معلم و رفيق محمد ميرزا مستقر كرد.» پيشگويى ها و خرافه پردازى هاى آقاسى زمينه را براى شيفتگى بيشتر شاه فراهم تر نمود. براى مثال معروف بودكه او وقتى براى سلامت شاه حرارت تابستان را كم كرده بود!
با توجه به همين نشانه ها و گزافه گويى هايى كه در مورد كرامات آقاسى و ديگر صوفيان بيان مى شد وبا توجه به فاصله گرفتن محمد شاه از علماى اصولى، محمد باب به خود جرأت داد و ماجراى درگيرى خود با علماى شيراز را به اميد اثر بر شاه براى او نوشت. اين درگيرى پس از ادعاى او به نيابت امام زمان (عج) صورت گرفت و در آن پس از شكست در بحث با علما، على محمد مجبور به توبه شد.همچنين او در زندان ماكو رســاله اى تحــرير كـــرده بــه حاج ميرزا آقاسى تقديم كرد.
به طور كلى در تفحص درباره رابطه دولت با فرقه بابيه بايد گفت به نظر مى رسد در دوره محمد شاه، فاصله گرفتن دولت يا دستگاه سياسى از متشرعين اصولى و گرايش دولت به افكار خرافى و صوفى مآبانه از جمله عواملى است كه زمينه را براى ابراز عقيده على محمد باب پس از طرد شدن از جانب روحانيت فراهم كرده است. حمايت حاكم اصفهان از او نيز بسيار كارساز بوده است. به عبارت ديگر در ابتدا سيد على محمد باب با استفاده از كسوت روحانيت و اعتبار نيابت امام زمان (عج) توانست عده اى را به خود جلب كند. پس از ابراز برائت روحانيت از او على محمد باب به دامن اقتدار دولت چنگ زد. يعنى در قدم اول با پشتيبانى اقتدار روحانيت وارد ميدان ادعاى خويش شد و پس از دستگيرى به دنبال جلب حمايت دولت براى مقابله با روحانيت رفت.
با استفاده از آنچه دراين گفتار آمد علل گرايش پيروان اين فرقه ها به آنان را مى توان به صورت زير جمع بندى نمود: على رغم برخى كه زمينه اجتماعى جنبش بهائيت را تضاد طبقاتى مبتنى بر عوامل اقتصادى مى دانند به نظر مى رسد كه طبقات اجتماعى آن زمان مبتنى برزمينه هاى سياسى شكل گرفته بود و ريشه اين جنبش عمدتاً در زمينه هاى سياسى و فرهنگى نهفته است نه اقتصادي. شكست اقتدار دين و دولت در جنگهاى ايران و روس و فقر عمومى مردم زمينه را براى گرايش به شيخيه در پيروان اين فرقه فراهم نمود. تمايلات صوفى گرايانه محمد شاه و صدراعظم ، خواست دولت روسيه و همراهى بريتانيا براى شكستن مهم ترين عامل انسجام اجتماعى جامعه ايرانى يعنى مذهب شيعه ، تضاد ميان دولت و ملت در بخش ساختار سياسي- اجتماعى و وجود جنبش شيخيه و تمايلات واقع گريز در اذهان عمدتاً طبقات پايين فرهنگى – سياسى جامعه نيز عمده ترين عواملى هستند كه زمينه را براى به وجود آوردن جنبش بابيه فراهم نمودند. از آن پس اين جنبش عمدتاً با حمايت بيگانگان در خارج از ايران برنامه ريزى شد و به حيات خود در شكل بهائيت و انواع آن ادامه داد.

نتيجه گيرى
در اين فصل شرح احوال كنشگران بهائيت از تأسيس فرقه شيخيه تا بهائيه يعنى از دوره فتحعلى شاه تا انقلاب مشروطه را بيان داشتيم. ظهور و تكامل اين جنبش در همين دوره اتفاق مى افتد و با پشت سرگذاشتن فرقه هاى گوناگون، از اين تاريخ به بعد عمدتاً در قالب يك فرقه مذهبى – سياسى به حيات خود ادامه مى دهد. توجه به سير روند خصوصيات رهبران اين فرقه نتايج جالب توجهى را به دست مى دهد. شيخ احمد احسايى با مرامى به شدت پايبند به ائمه اطهار و روايات آنان به طورى كه بنابر مشرب اخباريگرى تعبير و تفسير آن روايات را هم جايز نمى دانست، با تعبير نيابت عامه امام زمان (عج) به نيابت خاصه بدعتى در دين گذاشت كه در آخر عمر خود او موجب تكفيرش شد و بر همان اساس ، فرقه هايى پايه ريزى شد كه اسلام را منسوخ اعلام نمودند و به طورى كه خواهيم ديد با همكارى اسرائيل خواستار محو آن از كره زمين گرديدند.
اين فرقه ها با انگشت گذاشتن بر نقطه مركزى اعتقاد سياسى شيعه يعنى وجود امام زمان(عج) و محدود كردن نايب آن امام همام در وجود يك انسان تلاش نمودند زمام اعتقادات مردم را به دست گيرند. با توجه به شخصيت شيخ احمد احسايى، اين حركت فقط با خود بزرگ بينى او قابل توجيه است. او خود را در حدى مى ديد كه مى تواند با امامان معصوم تماس داشته باشد و دستورات دينى را مستقيماً از آنان دريافت دارد. چيزى كه از ديدگاه همه علماى اصولى شيعه در طى قرون ، كذب محض است ، زيرا اگر كسى به چنين مقامى دست يابد نيازى به ادعاى آن ندارد. او به عنوان نايب عام امام (يعنى مرجع تقليد) از جانب مردم مطاع است و با اين ادعا به مقام بالاترى نخواهد رسيد.تا آوازه علمى و تقوايى شيخ احمد احسايى در ايران بالاگرفت از جانب علما به ايران دعوت شد و حتى شاه براى تقرب جستن به اين درگاه نامه چاكرانه آن چنانى نوشت كه تا آن زمان براى هيچ يك از علما ننگاشته بود. از سوى ديگر اگر باب اين ادعا باز شود به راحتى مى تواند مورد سوء استفاده كذابين قرار گيرد و موجب انحراف در دين اسلام شود.
به طورى كه نتيجه آن را در سيدعلى محمدباب و بعد از آن در حسينعلى نورى مى بينيم. بنابراين به نظر مى رسد شيخ احمد نمى توانست تماماً آن كسى باشد كه ادعا مى نمود.
سيدعلى محمد باب با ادعاهايى كه بيمارگونه به نظر مى رسيد، كما اين كه تا مدتها علماى دين به علت احتمال خبط دماغ از دادن فتواى قتل او اجتناب ورزيدند، و حسينعلى نورى با سياست بازيهاى خاص خود و تلاش در جهت معقولتر نمودن آن ادعاها، درصدد جدا كردن مردم ايران از رهبران اجتماعى خود يعنى مراجع تقليد برآمدند. اين حركت از جانب اين دو نفر و عمدتاً با حمايت دولت روس و پشتيبانى بريتانيا انجام گرفت و با كسب موفقيتهايى در مراحل اوليه نظر ديگر دول اروپايى نظير فرانسه را نيز به سوى خود جلب نمود. در ادامه اين حركت، با كنار گذاشتن روسيه به علت وقوع انقلاب بلشويكى در آن كشور، دولت انگلستان به بهره بردارى از كاشته آنان پرداخت.
ادعاهاى وابستگى اين جنبش از زمان سيد على محمد باب به بيگانگان از اين روست كه او بخصوص پس از طرح ادعاهايش در شيراز و انجام مناظره با علماى وقت و طرد وى از جانب روحانيت ، تحت حمايت حاكم گرجى الاصل اصفهان قرار مى گيرد و بر اثر پذيرايى بسيار سخاوتمندانه آن حاكم بر شدت ادعاهايش مى افزايد. با برگزارى تجمع با بيان در دشت به دشت، اين ادعاها رنگ نوآورى دينى مى گيرد و به بدعتهاى تازه در دين مى انجامد. نقش حسينعلى نورى كه در ارتباط تنگاتنگ با سفارت روسيه بود بخصوص در ماجراى به دشت بسيار بارز است. اگر از ديد منافع خارجى به اين مسئله بنگريم، ايجاد شورشهاى سه گانه در ابتداى سلطنت ناصرالدين شاه خود زمينه اى است براى مقابله با دولت و گرفتن امتياز از آنان از سويى و ايجاد دودستگى ميان ملت از سوى ديگر. شايد اگر درايت اميركبير در بدنه دولت و هوشمندى علماى شيعه در ميان ملت نبود اين نقشه موفق مى شد و جدايى ايران شمالى و ايران جنوبى تحقق مى يافت، اما چنين نشد. تبعيد اين فرقه ها به خارج از ايران و صدور دستور اعدام على محمدباب توسط اميركبير، همراه با اعتقاد راسخ مردم به مذهب شيعه موجب شد تا نقشه شوم بيگانگان در ايران عملى نگردد.
ارتباط حسينلعى نورى كه يكى از جانشينان و مروجان اصلى بابيت و سپس بهائيت درايران به شمار مى آيد با سفارت روس كاملاً روشن و بارز است. او خود براى شكستن كيان و اقتدار روحانيت شيعه ، نوآورى دينى را تكميل كرد و به طورى كه خواهيم ديد، بهائيان عكا را مركز خود قرار دادند. از اين پس اين فرقه ، جهان وطنى آغاز كرد و به عنوان ابزار دستى براى شكستن اسلام در سراسر دنيا توسط دولتهاى استعمارگر به كار گرفته شد. بعدها اسرائيل هم كه به دنبال ايجاد شكاف در بين مسلمانان و شكستن اتحاد و اتفاق آنان بود و هست، از تقويت بهائيان دريغ نورزيد.
در سير تحولات تدريجى كنشگران بهائيت مى بينيم كه رهبرى دينى نهايتاً به نوعى رهبرى حزبى مبدل مى شود. اين تحولات از فرقه شيخيه كه با جداشدن از روحانيت شيعه خود را در پناه اقتدار دولت ايران قرار داده بود، آغاز گرديد. مخالفت باب با اقتدار دولت و روحانيت به جداشدن بابيان از دولت و ملت ايران انجاميد. سپس با طرد جانشينان او از كشور، رهبران اين فرقه به طور كلى جهان وطنى اختيار نموده در دامن اقتدار كشورهاى بيگانه قرار گرفتند و به عواملى در خدمت دولتهاى استثمارگر مبدل شدند. با آن كه در تعليمات بهائيت فعاليت سياسى منع شده است اما نحوه تعامل كنشگران اين جنبش با اقتدارهاى موجود در هر عصر نشان مى دهد كه به شدت از امكانات سياسى زمان خود بهره بردارى نموده اند. شيخيه تلاش مى نمود تا همسو با دولت وقت باشد، بابيه از تضاد ميان دولت و ملت سود جست و با تحريك مردم به ظلم ستيزى براى خود هوادارانى فراهم نمود و درمقابل دولت قاجار شورشهايى را رهبرى كرد. بهاءالله نيز با رفتن به سوى سياستمداران روس و عثمانى تلاش نمود تا از قدرت و نفوذ آنان براى اقتدار مذهبى خويش استفاده نمايد.حسينعلى نورى راه جهانى شدن اين فرق را با ايجاد روابط حسنه با دول بيگانه مانند روس و انگليس و فرانسه و عثمانى باز نمود. در فصول آينده خواهيم ديد كه عباس افندى با پيوستن به دول بيگانه ، وجه بين المللى اين آيين را تكميل ساخت و به حدى به دولت انگلستان خدمت كرد كه از انگليسى ها لقب «سر» دريافت كرد. شوقى ربانى اين دين را به شكل حزبى جهانى درآورد و جهان وطنى را رسماً اعمال نمود.
در جريان اين روند كلى ما شاهد جداشدن ها و تفرقه هاى زيادى در اين ميان هستيم. فرقه هاى جدا از يكديگر به فراوانى ساخته شد و مانند يك بمب خوشه اى فرهنگى گروههاى پراكنده اى را در كشور ما ايجاد نمود. اين روند نتوانست به انهدام فرهنگ مسلط شيعى بينجامد، اما به هر صورت افراد زيادى را از بدنه اصلى اقتدار دينى حاكم بر كشور كه به بيانى مبناى هويت فرهنگى اين مرز و بوم بودند، جدا كرد.

برگرفته از کتاب بهاییت در ایران


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:فرقه,بهائيت,شاه,گرايش,پيروان, توسط عباسعلی

 

نگاهی جامعه شناسانه به فرقه بهاییت

پيشگفتار

بهائى گرى به عنوان يك جنبش اجتماعى در قرن سيزده هجري(نوزده ميلادى)در ايران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حركتى عليه سنتهاى دينى و اجتماعى حاكم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد.اين جنبش در كنار حكومتهاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصيل ملي- اسلامى قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به كار رفت.از نظر اجتماعى، بروز اين جنبش در ايران زمانى بود كه پس از جنگهاى ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايئ ، نو گرايى افكار بسيارى از متفكرين و نيز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتيجه مخالفت با سنتهاى غلطى نظير استبداد شاهان، زمينه براى ظهور حركتهاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنين شرايطى جنبشهاى اصلاحى چندى در ايران شكل گرفتند و در اين فضا برخى به فكر تغيير فرهنگ ملى حاكم و ايجاد نوآوريهاى مذهبى افتادند.در نتيجه اين طرز تفكربود كه فرقه هايى چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتب سكولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهاى احياگر سنتهاى ملي- دينى ايستادند و حركتهاى سنت شكن را تأييد كردند. با اين طرز فكر كلى، اين فرقه ها، حتى اگر به قول بعضى به وسيله همان استعمارگران به وجود نيامده باشند، آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.
براى بيان ضرورت مطالعه جنبشهاى مذهبى ايران از جمله بهائيت ، بايد گفت كه ايدئولوژى نقشى اساسى در ايجاد تشكل هاى سياسى دارد. يكى از مهمترين وجوه تمايز بين گروهها، دسته ها و احزاب سياسى، توجه به مرام يا ايدئولوژى آنان است.
هر ايدئولوژى براى خود جنبشى ايجاد مى كند و پهنه اى از جغرافياى سياسى را به خود اختصاص مى دهد.نظرى به جنبش هاى اجتماعى ايران در صد سال اخير نشان مى دهد كه همه آنان از نوعى ايدئولوژى مذهبى بهره مند بوده اند، چرا كه اززمان روى كار آمدن دولت صفويه به بعد، سياست كشور ما با دين عجين شد. از سوى ديگر نگاهى به ايدئولوژى هاى غير مذهبى وطرز تلقى مردم ايران نسبت به آنان از عدم موفقيت اين گونه مرامها در اين سرزمين حكايت مى كند. شدت دورى جستن مردم جامعه ما از ايدولوژى هاى سكولار(غيردينى ) به اندازه اى است كه در تاريخ پنجاه سال اخير ايران، قدرتمندان سياسى به راحتى توانسته اند آنان را از صحنه سياست حذف كنند و حتى براى مشروع جلوه دادن سركوب مخالفان خود آنان را به وابستگى به اين دسته از انديشه ها متهم نمايند. از آن جمله مى توان به سركوب سريع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملى شدن صنعت نفت و متهم كردن مخالفين به انتساب به اين حزب در سالهاى بعد، و نيز استفاده از عبارت ماركسيست هاى اسلامى توسط محمدرضا شاه براى سركوب مخالفين مذهبى خويش در دهه 40 و 50 اشاره كرد.
اين امر نشان مى دهد كه در جغرافياى سياسى ايران زمين، براى ايجاد حركتهاى پايدار سياسى استفاده از ايدئولوژى هاى مذهبى به مراتب كارسازتر از ايدئولوژى هاى سكولار است. نگاهى به تاريخ ايران از دوره باستان تا به امروز اين امر را واضح تر مى كند. دولت مقتدر كورش كبير با اتكا به ايدئولوژى مذهبى زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانيان براى تجديد آن شكوه به وجهى از همان ايدئولوژى تمسك جست. دولتهاى بنى اميه و بنى عباس چند قرن به اسم خلفاى اسلامى بر اين سرزمين حكومت كردند و پس از حكومت سلسله هايى كه تقريباً همگى خطبه هاى نمازجمعه را به نام خليفه بغداد مى خواندند ، اولين دولت پايدار ملى با تشكيل حكومت صفويه و با ايدئولوژى مذهب شيعه به وجود آمد و حدود دويست سال دوام يافت. بعداز نادرشاه كه دولت مستعجلى داشت، شاه بعدى به اين مناسبت كه اعقاب صفويه مشروعيت دارند، خود را وكيل الرعايا خواند وسلسله نسبتاً پردوام بعدى يعنى قاجاريه با استعانت ازدين و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذيرش حكومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخير كشور نيز با نام اسلام و با ايدئولوژى مذهبى اتفاق افتاد و نظامهاى سياسى زمان خويش را دگرگون كرد.
اين واقعيت اهميت ايدئولوژى مذهبى و به تبع آن جنبش هاى مذهبى در ايران را نشان مى دهد و نيز توجه ما را به اين نكته جلب مى كند كه در انجام حركتهاى پايدار و در نتيجه تغييرات با ثبات دراين سرزمين ، همواره جنبش هاى مذهبى دخيل بوده اند.

اين واقعيت تيغى دو دم است ، چرا كه اصلاحگران مى توانند در بهبود اوضاع از اين قاعده سود جويند و ناصالحان در به بند كشيدن اين ملت و غارت ثروت هاى او از آن بهره مند شوند.از اين رو شناخت ابعاد اين واقعيت ضرورى است تا بتوان مصلحان حقيقى را از مدعيان دروغين اصلاحگرى بازشناخت. براى دريافت بهتر اين امر، لازم است به مطالعه جنبش هاى مذهبى ايران زمين، علل بروز و سازوكار انجام و سرانجام آنان بپردازيم. بررسى «چرايي» و «چگونگي» ظهور و دوام و رشد و يا انحطاط اين جنبش ها ما را نسبت به قواعد حاكم بر آنان آگاه مى نمايد و از اين طريق به سياستمداران و دلسوزان ملك و ملت رهنمود دقيقترى ارائه مى نمايد. در تاريخ دويست ساله اخير ايران جنبشهاى مذهبى فراوانى پا گرفته اند كه برخى از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى موجب تحولات ملى شده اند و برخى ديگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالب منطقه اى و با بخشى از مردم محدود مانده اند.
در اين تحقيق حركت بهائيت مورد نظر ماست.براى شناسايى اين حركت لازم است همه عوامل و زمينه هاى ابعاد دخيل در ايجاد و بقاى اين جنبش مورد بررسى قرار گيرد. برخى از محققين جنبش بهائيت را در رديف جنبشهاى اصلاحى قرار داده و ارزيابى نموده اند. آيا به واقع اين جنبش يك جنبش اصلاحى بوده است؟
ما به دنبال تعريفى جامع و مانع از جنبشهاى اجتماعى هستيم.با توجه به تعاريف و بحث فوق از نظرما:
يك جنبش اجتماع عبارت است از حركت مجموعه اى از انسانها، در زمينه اى از امكانات و محدوديتها، به صورت سازمان يافته، به دنبال يك رهبر يا مجموعه اى از رهبران ، با يك ايدئولوژى مشخص.اين حركت مى تواند يك حركت انقلابى براى ايجاد تغييرى بنيادى باشد و يا يك حركت آرام براى ايجاد تغييرى تدريجي.
ما نيز مانند تيلى معتقديم كه ايدئولوژى نشانه هر جنبش است.بنابراين از نظر اين نويسنده اگر ايدئولوژى جنبشى مذهبى باشد آن جنبش نيز مذهبى تلقى مى شود.

هدف از تحقيق
هدف از اين تحقيق بررسى چند و چون جنبش بهائيت به عنوان يك جنبش مذهبى از آغاز تا امروز است. سؤال اصلى ما اين است:فرقه هاى شيخيه، بابيه،ازليه و بهائيه( كه همه را تحت عنوان بهائى گرى در ايران خلاصه نموده ايم )كى، چرا،چگونه و توسط چه كسانى به وجود آمده اند؟ ديدگاهها و اعتقاداتشان چيست و در مقابل حوادث مختلف در ايران، از آغاز پيداش تا كنون، چگونه موضع گيرى نموده اند؟
در اين تحقيق مى خواهيم به جنبش بهائيت از زاويه جامعه شناسى سياسى بنگريم و نحوه تعامل آن را با اقتدارملى مورد توجه قرار دهيم. كيان و اقتدار ملى ايران بعد از دوران صفويه حول محور ايدئولوژى تشيع شكل گرفته است. به گمان ما قدرتهاى استعمارى از اين فرقه ها براى شكستن كيان يا اقتدار ملى ايران استفاده نموده اند.به عبارت ديگر فرضيه ما دراين تحقيق اين است كه از اين جنبش يا سلسله جنبش ها در ايران براى شكستن كيان يا اقتدار ملى، كه از زمان صفويه حول محور تشيع سامان يافته است استفاده شده و همواره در اين راستا ايفاى نقش نموده اند.
 

ايدئولوژى بهائيت

مذهب شيعه ،مذهب حاكم بر كشور و مراجع تقليد،رهبران حقيقى مردم ايران در دوره قاجاريه بود.دولتهاى روس و انگليس كه سلطه خود را بر دولت ايران مستقر كرده بودند براى شكستن اقتدار ملت ايران كه در مقابل آنان حاضر به تسليم نبود به فكر شكستن اقتدار مذهب شيعه افتادند و زمينه اين تفرقه را در مكتب شيعه يافتند و بر اساس آن به تحريم و ايجاد فرقه بابيه پرداختند.
ايدئولوژى بهائيت طى چند دهه تغييراتى مى يابد كليه مراحل تحول اساس ايدئولوژيك اين جنبش در دوره قاجاريه طى مى شود براى روشن شدن مرام اين فرقه بهتر است به معرفى ايدئولوژى شيخيه و بابيه و ازليه و بهائيت بپردازيم.
 

گفتار اول:ايدئولوژى شيخيه

اين ايدئولوژى با دست گذاشتن روى مفهوم« نايب امام زمان» از مكتب شيعه فاصله مى گيرد و نهايتاً با تدوين اصول و فروع دين جديد كاملاً از دين اسلام جدا مى شود.

1-تاريخچه شيخيه؛
در دوره آقامحمدخان و فتحعلى شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخبارى گرى فزونى مى يابد و در همين اوان است كه رشد شيخيه و بعد از دوران بابيگرى و بهائى گرى از سوئى و مخالفت با آنان از سوى ديگر اتفاق مى افتد.
اصولى ها و اخبارى ها به نبوغ علمى رسيده بودند ، اصولى ها با نوشتن كتاب«جواهر» به نقطه اى از تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزارى براى استخراج احكام دين از متون مذهبى دست مى يابند و برخى از اخبارين (شيخيه) براى اجتناب از بكارگيرى عقل در پاسخ به انتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر وكهنه شدن دين مى دانستند با ابداع«ركن رابع» ادعاى ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مى كنند بدين وسيله ادعا مى كنند كه از طريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مى گيرند تا نيازى به بكارگيرى عقل در تفسير دين نداشته باشند.
از طرفى فتحعلى شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبركه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيبانى نهاد دين بيفزايد.رهبران و مبدعان اصلى فرقه شيخيه كه خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، سيدكاظم دشتى و شيخ احمد احسايى مى باشد. شيخ احمد احسايى همانند ديگر دانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجة ابن الحسن المهدى (عج) دارد. اين موضوع را در همه نوشته هاى خويش مانند شرح الزياره و جوامع الكلام بارها بيان كرده است.او در كتاب جوامع الكلام مى نويسد:
«حضرت محمدبن عبد الله(ص) خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبرى نخواهد آمد زيرا كه خداوند فرموده: ولكن رسول الله و خاتم النبيين… و پيامبر فرموده است:لانبى بعدي.پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم.
بنابراين عقيده ما اين است كه پس ازآن حضرت پيغمبرى نيست و او خاتم رسل مى باشد.»و در رساله حيوه النفس همين كتاب چنين مى نگارد:«والعله الموجب لنصـــب ابنــه الحســن ثم… ثم احســن بـن على ثم الخلف الصالح الحجه القائم محمد بن الحسن صلوات الله عليهم اجمعين.»(و همان علتى كه سبب نصب على بن ابيطالب به جانشينى او شود سپس… سپس حسن بن على العسكرى منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد»

يكى از نقاط افتراق شيخ احمد احسايى با علماى شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امام زمان (عج) مى باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهى باشند كه ايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قران كريم« قريه ظاهره» بين امام و رعيت مى ناميد.او صفات بسيارى ازجمله آشنايى به علوم ائمه و مذاق ايشان را براى قراء ظاهره قائل مى شد و اين صفات را به گونه اى عنوان مى نمود كه نهايتاً به شنونده القا شود كه خود او داراى آن صفات است و همان قريه ظاهره است درحقيقت با توجه به انديشه علماى شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را كه از سال 329 (با شروع غيبت كبرى مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتى كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مى شد اين بود كه آنان از جانب خود امام به طور رسمى تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگى مرتبت خود حائز چنين مقامى مى گشتند.

شيخ داراى استادانى مبرز و نحوه سلوكى ساده و عارفانه بود. اما در لابلاى نوشته هاى شيخ مواردى يافت مى شود كه به سختى مى توان او را داراى چنين مرتبه اى دانست و البته اغلب آنان امروز به گفته كسروى بى دليل مورد انكار مريدان او مى باشد.او براى نشان دادن درجه بالاى علمى خويش هيچ سوالى را بدون پاسخ نمى گذاشت و شايد همين موجب شده باشد كه نقطه ضعف هايى را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه اى از اين گونه پاسخها در رساله قطيفيه كه جزء كتاب جوامع الكلام مى باشد وجود دارد كه علاقه مندان مى توانند به آن مراجعه كنند. مثلاً در اين رساله مواردى در مورد شهر زنان آمده است كه به نوشته هاى خيالى يك اديب خيال پرداز بيشتر شبيه است تا يك رهبر موجه مذهبي.
شيخ احمد در كتاب جوامع الكلام و كتاب شرح رساله عرشيه گفتار تازه اى مطرح مى كند كه در كتب علماى شيعه يافت نمى شود.مثلاً او در مورد محل اقامت امام زمان (عج) مى گويد:«در اقليم هشتم(او زمين را داراى هفــت اقليــم مى داند و اقليم هشتم از ديدگاه او هور قلياء است كه بيرون از كره زمين است.) عالمى است به نام عالم هور قلياء كه در اين عالم دو شهر به نامهاى جابلقا و جابلسا در مشرق و مغرب ديده مى شود. چهار نفر در اين عالم هستند كه به حوضى مى ريزند براى شنيدن صداى ريزش آبها در حوض بايستى با دو انگشت خود گوشهايت را محكم بگيرى تا صداهاى خارجى به گوش تو نرسد آن گاه صداى مخصوصى خواهى شنيد كه همان صداى ريزش آبها است. مردم اين دو شهر به زبانهاى گوناگون سخن مى گويند و چون در آسمانها به هم مى رسند با هم صحبت مى دارند و اگر نيمه هاى شب در مكان خلوت و بدون سروصدايى بايستى و گوش فرا دهى صداى وزوزى مى شنوى كه همان طنين گفتگوى مردمان جابلقا و جابلسا است!.

شيخ احمد در رساله رشتيه كه در كتاب جوامع الكلام مندرج است، حضرت حجت را ساكن همين عالم هور قلياء و سرزمين جابلقا و جابلسا مى داند. در حالى كه عموم دانشمندان شيعه حضرتش را در روى زمين و ميان مـردم بـــاور مى دارند.
اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايى نسبت داده مى شد كه از امامان معصوم مى ديد. از اين رو در بسيارى از موارد روش او از نظر استناد با روش علماى اصولى كه مطالب خويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مى دهند متفاوت است و مرجع مكتوبى ندارد. همانطور كه گفته شد مشرب فقهى او مشرب اخبارى است. شيخ احمد احسايى عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمى كرد. شايد اگر نظرات او روشن بيان مى شد با توجه به مباحثات علمى مرسوم در آن زمان كه بين صوفيه و اخباريين و اصوليين در جريان بود، علماى وقت در همان آغاز به تك تك گفته ها و نوشته هاى او پاسخ مى دادند. اما به هر صورت در تاريخ نشانه هايى از برخورد علماى شيعه با او به چشم مى خورد.بـــراى مثال شهيد ثالث به علت رد معاد جسمانى توسط شيخ او را تكفير نمود. شيخ محمدحسن نجفى يكى از علماى بسيار معتبر در نزد شيعيان و صاحب كتاب مشهور جواهر نيز كه همزمان با او مى زيسته است، پيرو ادعاى شيخ در مورد شنـاسـايــى و تشخيص بيانات و احاديث معصومين ، بر روى پاره كاغذ چركينى از خودش جمله اى را به عربى نوشت و به شيخ داد تا بازشناسد. شيخ احسايى فريب حالت نوشته را خورده بى غور و درنگ گفت كه اين يكى از احاديث ائمه است. بعد از آن هرقدر صاحب جواهر اصرارورزيد كه اين بيان از خود من است شيخ نپذيرفت و زير بار نرفت.

سيد كاظم رشتى نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامى مى داند و معرفى مى كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه اش كه در ابتداى كتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مى نگارد:
«وصيت من آن است كه شهادت مى دهم… كه محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده اند جز اسلام كه تا روز قيام باقى خواهد بود… شهادت مى دهم به دوازده نفركه بنص پيامبراسلام به جانشينى معرفى گشته اند و عبارتند از ابوالحسن على بن ابيطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجه ابن الحسن كه عدل و دادگرى را روى زمين بگستراند. او نمى ميرد تا آن گاه كه بت پرستى را از جهان براندازد.خدايا اينان پيشوايان من اند… آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكى در آن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.»
سيد كاظم رشتى، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مى داد و پياپى مردم را به يافتن اين رجل الهى دعوت مى نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوى خويشتن مى خواند. وى مدعى بود كه اساس دين بر شناسايى چهار ركن استواراست: خدا، پيغمبر،امام و باب امام يا قريه ظاهره.اما مردم نمى توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند. بر اين پايه وى مريدان بسيارى را گرد آورد.
سيد كاظم همانند شيخ احمد به هر پرسشى پاسخ مى داد. او به سنت استادش به دنبال هر گفته اى آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتنى الهى به شمار مى آورد.براى نمونه در رساله اى بنام شرح خطبه طنتجيه كه به حضرت علي(ع) نسبت داده مى شود، اما اين استناد سند درستى از ديدگاه علماى شيعه ندارد، درباره ملائكه آسمانها مى گويد: «رؤساى ملائكه در هر آسمانى معلومند. فلك اول ملائكه كلى آن اسماعيل است، فلك دوم سيخائيل و سيمون و زيتون و شمعون و عطيائيل،فلك سوم سيديائيلو زهريائيل، چهارم صاصائيل و كليائيل و شمائيل، پنجم كاكائيل و فشائيل، ششم سمحائيل و مشوائيل، هفتم قرثائيل و رقيائيل، هشتم ملائكه آن زيادند مانند نهفائيل و صرصرائيل و… » و به همين سياق و قافيه 67 اسم ديگر به اين اسامى مى افزايد.

او در كتاب مجموعه الرسائيل در رساله هيأت مى نويسد:«علت برودت و رطوبت زمين ماه است! و جزر و مد درياها به سبب او است و شنيده ايم كه در مغرب زمين شيشه اى ساخته اند كه چون آن را مقابل ماه بگيرند پر از آب مى شود! و يا در كتاب شرح القصيده راجع به كلمه قبه (گنبد) چنين سخن مى گويد كه قبه اى را به ارتفاع هفده فرسنگ از دود مى داند و قبه اى را از مس و مسكن طوايف جن به شمار مى آورد و از قبه اى به نام گورستان اهل عالم ياد مى نمايد و قبه اى را هم متعدد بيان مى كند و قبه اى را… و در آخر مى نويسد:«هشيار باش و حواست را به من متوجه نما كه اين مطالب را كسى جز صاحبان خرد و انديشه درك نمى كنند و بسيارى از رموز عجيبه و غريبه را من پنهان مى كنم زيرا كه براى شنيدن آن كسى را نمى يابم و در دلم مطالب زيادى است كه هرگاه سينه ام از آن تنگى مى كند زمين را با دستهايم حفر مى نمايم و اسرار دلم را به زمين مى گويم»
سيد كاظم براى شيخ احمد مقامات علمى و روحانى بسيار قائل مى شد و خود را شاگرد يگانه و وارث و بهره مند از دانش ها و دين جويى هاى او عنوان مى نمود. ! !

پيرامون اصول عقايد شيخيه:
غير از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخى اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، مى گويد: عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معاد جسمانى است ولى شيخ احمد معاد را روحانى مى دانست البته پس از آن كه معاد را روحانى از نوع جسم هور قليايى دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از رديف اصول دين و مذهب كنار گذاشت و حذف كرد. او مى گفت كسى كه به آيات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.

اصل عدالت: شيخيان اين اصل را از اصول دين حذف كرده و گفتند لزومى ندارد كه صفت عدالت خدا را از ميان صفت هاى ديگر او جدا كنيم و اصل دين قرار دهيم. ولى شيعيان عدالت را جزء اصول دين قبول دارند .البته از نظر شيعيان عدالت چنين نيست و يكى از صفات خداست ولى چون عده اى از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براى اعلام موضع شيعه در مقابل اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرار گرفت.
اصل امامت:شيعيان اصولى وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روى زمين مى دانند و رهبران دينى خود را نايب امام زمان مى خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبرى امت مى شمارند در شيخيه امام عنوان مقتدا و پيشوا است و بر شيعه كامل و ركن رابع هم اطلاق مى شود .از نظر آنان ركن رابع يا امام زمان يا شيعه كامل بايد از نجبا باشد كه دين را حفظ كند و هر بدعت گذارى را دفع نمايد. از نظر شيخيه:زندگى امام زمان در جسم هور قليايى است و زندگى روحانى دارد و آزادى او مانند زندگانى ما نيست و بلكه به اراده خداست و داراى زندگى برزخى است به اين ترتيب در هنگام ظهور ممكن است در قالب خود نباشد.
معراج: معتقد به معراج روحانى پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاك پاره شدنى نيست و محال است تا انسان با جسم عنصرى خود آسمانها را پاره كرده بالا برود. در مورد فقهى روش استنباط احكامشان شبيه روش اخباريون است و معتقدند كه عقل حجيت ندارد و بايد از ظاهر روايات پيروى نمود وتفسير قرآن را جايز نمى دانند.
 

گفتار دوم:ايدئولوژى بابيه

عمده فعاليت هاى آنان نيز حول محور مهدويت دور مى زند. ابتدا به پيروى از شيخيه على محمد باب خود را ركن چهارم يا قريه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفى مى نمايد. و اين درحالى بود كه پيروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته على محمد باب در شعبان سال 1264 يك هفته بعد از ادعاى مهدويت در حضور ناصرالدين ميرزا وليعهد زمان توبه كرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعاى مهدويت نمود وبه نسخ احكام اسلام پرداخت و خويشتن را پيامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهيت رسانيد! البته به دليل دور بودن پيروانى از على محمد (در زندان بود) ادعاى آخرين او كمتر به گوش پيروانش رسيده است.

پيرامون اصول عقايد بابيان
1-اصول تعاليم باب:على محمدباب با توجه به شماره ابجد على محمد با حروف رب خود را رب اعــلى ناميــده است.
2-على محمد باب خاتميت پيامبر اكرم را نفى مى كند و پيامبرى خود را اعلام مى كند و نويد آمدن پيامبرهاى بعدى را مى دهد و معتقد است كه مقام او از مقام پيامبر بالاتر است و پيامبران بعدى از او بالاتر خواهند بود. وى در هر صورت تا در قيد حيات است او رب اعلى است.
3-در مورد قيامت، على محمد موت و قبر و سؤال ملائكه در قبر و ميزان و صراط و حساب و كتاب و امثالها را تعبيـر مى كند قيامت از نظر او در همين دنيا اتفاق مى افتد و قيامت بعد از مرگ را جز خدا كسى نمى داند .
على محمد باب منكر توحيد و نبوت و معاد و امامت بوده است و در 6مرحله ادعاى خويش را تغيير داده است:
1-ابتدا سيد ذكر بوده ادعاى ذكريت كرده است.
2-ادعاى بابيّت (نايب خاص امام زمان).
3-ادعاى مهدويت.
4-ادعاى نبوت.
5-ادعاى ربوبيت.
6-ادعاى الوهيت.

فروع دين با بيان:
1- از فروع تعاليم باب محو كردن تمام كتب دينى و علمى و ادبى و اخلاقى بوده است.
2- على محمد باب منهدم كردن ابنيه و بقاع روى زمين از كعبه تا قبور انبياء و ائمه و تمام مساجد و كنسيه ها و كليساها و بت خانه را و هر بنايى كه به اسم ديانت باشد را واجب كرده است.
3- چون على محمد باب متولد شيراز بوده است به هر شخصى كه به او روى مى آورد واجب نموده كه خانه شيـراز خود را به طور مخصوص بنا كنند.
4- هر چيز گرانبها كه صاحبى ندارد متعلق به باب است.
5- حج بيت شيراز بر تمام مردان بابى دنيا واجب است.
6- ازدواج به رضاى زوجين است.
7- لباس ابريشم و طلا و نقره براى مرد حلال است.
8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت بايد پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زيادتر شد يا چوب به بدن او خورده نوزده روز زنش بر وى حرام مى شود.
9- سال بابيان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عيد فطر اول نوروزاست .
بحثى درباره من يظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هر كس در هر زمانى من يظهره الله را درك كرد هر چه او گفت بپذيرد و حتى اگر يك نفر ادعا كرد كه من يظهره الله است حتى اگر او نبود باز هم بپذيرد. به عقيده باب من يظهره الله محمد بن الحسن العسكرى است و محل ظهورش را مسجد الحرام مى داند.لقب او قائم است.
 

گفتار سوم: ايدئولوژى ازليه و بهائيه

مرام ازليان همان مرام بابى گرفته شده از على محمد باب است. فقط وجه تمايزشان اين است كه صبح ازل را جانشين باب مى دانند. آثار صبح ازل عمدتاً توضيح و تفسير آثار باب است. درمورد ايدئولوژى بهائيه بايد گفت كه بهاءالله همچون على محمد دين اسلام را منسوخ اعلام نمود و دين جديدى را آغاز نمود. ميرزا حسينعلى دعاوى چندى داشت كه هر جا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب يكى از آنها را مدعى مى شد گاهى خود را مصداق "من هيچم و كم زهيچ" و گاهى خود را "آفريننده پروردگاران"

پيرامون اصول عقايد بهائيان
احكام بهائيّت :
احكام اعلام شده از جانب حسينعلى بهاء بر اساس احكامى است كه از جانب على محمد باب در كتاب بيان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهايى بين اين دو مى باشد.
1- نماز و روزه: به عقيده بهائيان از اول بلوغ واجب مى شود- نماز ميت از نظر آنان 7ركعتى است.
2- قبله: به نظر بهائيان جهت قبله همان جايگاه جسد بهاءالله در عكا است.
3- محارم: ازدواج با محارم در اين آيين مگربا زن پدر منع نشده است.
4- عيد: روز ولادت ميرزا حسينعلى و روز بعثت باب اعياد واجب است.
5- ازدواج با بيش از دو زن حرام است ولى خود ميرزا به دو سه زن هم قناعت نكرده است.
6- معاملات ربوى آزاد است، حجاب زنان و ترك تراشيدن ريش مردان ملغى شده است.
- يكى از ابداعات بهاءالله نفى روحانيت و نهى نمودن اين نهاد است.
- بعد از على محمدباب 8 نفر ادعاى من يظهره الله كردند كه هيچكدام به موفقيت ميرزا حسينعلى نورى نبوده اند.
- در كتابهاى مذهبى بهائيان از دخالت درسياست منع شده اند.
ميرزا حسينعلى نورى مى گويد: اين حزب بهائيان در مملكت هر دولتى ساكن شود بايد به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايد.
بحث در خصوص من يظهرالله بهائيان
من يظهرالله بهائيان لقبش بهاءالله است.
امروزه از هر بهائى كه بپرسيد حسينعلى داراى چه مقامى است مى گويند من يظهرالله ، ولى باب مى گفت كه بايد اسمش محمد باشد كه با توجه به عقايد بهائيان اسمش حسينعلى است به گفته باب بايد محل ظهورش مسجد الحرام باشدكـه بـا نظر بهائيان بغداد است.
مى توان نتيجه گرفت كه من يظهرالله به عقيده على محمد باب همان حضرت حجت(عج) است و نه بهاء .
 

نتيجه گيرى

با توجه به آنچه گفته شد جهت گيرى كلى ايدئولوژى اين فرق جداسازى ملت ايران از مراجع تقليد و مشغول كردن آنان به مكتبى ساخته بشر است ، مكتبى كه جنبه هاى غيرعقلانى آن به عقلانيتش مى چربد و به تدريج از صحنه عملى زندگى اجتماعى و سياسى خارج مى گردد.در نهايت گرايش به اين ايدئولوژى موجب جداشدن مردم از دين و ديندارى گرديده پيوستن به مكاتب غيردينى را تسهيل مى نمايد. نمونه هاى اين جداشدن از دين و ديندارى و گرايش به مكاتب سكولار را در كنشگران بهائيت در دوران مشروطه و پهلوى خواهيم ديد.
در اين فصل روند جدايى ايدئولوژى بهائيت از ايدئولوژى شيعى مشخص گرديد. ابتدا در مسئله نيابت امام زمان (عج) تغيير ايجاد شد و پيروان آيين شيخيه از مرجعيت شيعه كه آنان را نايب امام زمان مى دانستند جدا گرديدند و به ركن رابع پيوستند. با توجه به اختيارات انحصارى ركن رابع در تفسير دين در شيخيه و تفسير و تدوين اصول جديد در بابيه، با ارائه تعبيرات تازه از اصول توحيد، نبوت، معاد،عدل و امامت توسط على محمدباب دين تازه اى بنا نهاده شد و آيين اسلام منسوخ اعلام گرديد. ايجاد آيين و مناسك تازه در فروع دين پيروان على محمد را از ديگر شيعيان در زندگى عملى و اجتماعى نيز جدا نمود. با ادعاى بعثت بهاءالله و افاضات او،بابيه از حالت سنتى خارج شد و به آداب و رسوم متناسب با ذائقه روز نزديكتر گرديد. اين نزديكى با سهل تر كردن احكام مربوط به روابط جنسى و وجهه هاى ظاهراً انسان دوستانه در مجازات دزدان و حكم به عدم سوزاندن كتب قابل مشاهده است.به اين ترتيب آيين جديد نام بهائيت گرفت.
اگر از زاويه جامعه شناسى سياسى به اين تحولات بنگريم، روند مقابله با اقتدار سياسى مذهب شيعه كه در دوره قاجار درايران و در بين عموم مردم حاكم بود به خوبى مشاهده مى شود. مقام نيابت امام زمان (عج) كه شيعيان براى مراجع خويش و فقها قائل هستند نقطه كليدى در انديشه سياسى شيعه است. پيروى از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان را مى دهد كه در هر عصرى به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويـش بپردازنــد. معصوم نـدانستـن ايــن نــواب امام عصر(عج) و پيروى از اعلم و اعدل فقها قائل هستند نقطه كليدى در انديشه سياسى شيعه است. پيروى از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان را مى دهد كه درهر عصرى به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويش بپردازند. معصوم ندانستن اين نواب امام عصر(عج) و پيروى از اعلم و اعدل فقها ضمن انتخابى بودن و امكان تغيير مرجع در هر زمان، ضمانت اجرايى خوبى براى منزه ماندن اسلام و مديريت جامعه اسلامى از سوء برداشت ها و سوءمديريت هاست. انتخابى بودن مرجع و ولى فقيه ضامن مردمى بودن آن و امكان تغيير آن با سلب عدالت و يا اعلميت از او ضمانت كننده حفظ دين و مديريت آن از كج انديشى و ناتوانى هاست.اگراين نيابت عام مبدل به نيابت خاص شود، ديگر امكان انتخاب،تغيير و سرپيچى از آراء خودسرانه فردى كه نايب خاص تلقى شده و فرامين خود را منتسب به امام معصوم مى نمايد از بين مى رود. به اين ترتيب هرگونه تعبير و تفسير از دين از جانب نايب خاص امكان پذير مى شود و بر اين اساس هم محتواى دين و هم حاكميت آن با بحران مواجه مى گردد. اين وضع دربلند مدت نتيجه اى جز سرخوردگى از دين و جدايى آن از سياست نخواهد داشت.
به اين ترتيب در آيين شيخيه از لحاظ سياسى تشكيل حكومت دينى با مشكل بزرگى مواجه خواهد شد. اين فرقه بر حساس ترين نقطه سياسى مكتب شيعه درزمان غيبت كبرى انگشت مى گذارد كه سرمنشأ اقتدار روحانيت شيعه مى باشد. بعد از مشوه شدن اصل نيابت امام عصر(عج) با ملغى نمودن دين اسلام از جانب باب و بهاءالله اين حركت به سوى محو كامل دين اسلام از صحنه اجتماع پيش مى رود. مخالفت با وجود قشرى به نام فقها كه طبق قرآن كريم در مكتب اسلام براى تفسير متشابهات و نگهبانى از دين و در انديشه شيعيان و هم اهل سنت در صورت تشكيل حكومت اسلامى براى مديريت جامعه در نظر گرفته شده است در انديشه هاى باب و حسينعلى نورى به حدى است كه وجود چنين قشرى را در آيين بهائيت ممنوع اعلام مى كنند.
جدا شدگان از اقتدار روحانيت به علت پيروى از مكتب شيخيه به راحتى در دامن آيين جديد يعنى بابيت مى افتند. اين كه معانى جديد اعتقادى و رفتارى از طرف على محمد باب با قصد بهره بردارى سياسى بيان شده باشد، مورد بحث ما نيست. هر چند رد پاى دولت روسيه در ايجاد اين نوگرايى دينى و يا حداقل كمك به ايجاد آن كاملاً مشهود است، اما چنان كه در فصل گذشته گفته شد در عمل شكسته شدن اقتدار مذهب شيعه در ايران به معناى شكسته شدن اقتدار ملى در اين كشور است و به نظر مى رسد حمايت روسيه وسپس انگلستان و بعد از آن اسرائيل و ايالات متحده آمريكا از اين فرقه، انگيزه اى جز شكستن اقتدار ملت ايران نداشته باشد. البته بايد خاطر نشان سازيم كه شواهد چنين نشان مى دهد كه هيچ مكتبى نمى تواند جايگزين مكتب ريشه دار و عميق شيعه در كشورى كه به كشور امام زمان (عج) مشهور است شود. به ويژه در مكتب بهائيت تشتت به گونه اى است كه همواره مانند يك بمب خوشه اى فرهنگى رهبر تازه اى ظهور مى كند، مكتب جديدى احداث مى شود و فكر نوى مطرح مى گردد. وعده اين نوبه نو شدن ها در گفتار سيد باب نيز داده شده است در آن جا كه او از آمدن پيامبران آينده و من يظهره الله سخن مى گويد.

برگرفته از کتاب بهاییت در ایران


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:فرقه,بهائيت,مذهب,ايران,, توسط عباسعلی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد