سایت سازبیست تولزکد لوگوهای سه گوشه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
مــــذهـــبي - فــــرهنـــــگي

در زمان انقلاب مشروطه بهائيت رشد خود را تا رسيدن به چندمين فرقه مجزا از يكديگر و كامل طى كرده بود. بعد از بهاءالله ديگر دين سازى متوقف شد اما پيروان اين فرقه ها در قالب شيخيه ،بهائيّه ، بابيه وازليه و ديگر فرقه هاى فرعى كه قبلاً نام آنان آورده شد ادامه حيات مى دادند.
پس از نهضت تنباكو، انقلاب مشروطه براى از بين بردن سلطه پادشاهان جبار و خود رأى در كشور با رهبرى روحانيت و همراهى مردم برپا گرديد. اما اين انقلاب با حضور گروهى از روشنفكران غرب گرا از مسير اوليه خويش منحرف گرديد و به نوع جديدى از استبداد فرهنگى تبديل گرديد كه مى توان از آن به استبداد روشنفكرى تعبير نمود.
در اين دوران يحيى نورى معروف به صبح ازل و جانشين على محمد باب و رهبرى ازليان و عباس افندى مشهور به عبدالبهاء كه جانشين حسينعلى نورى شده بود رهبرى بهائيان را به عهده داشتند
در زمان مشروطه:
1- دولت ايران فاسد بود و سوء مديريت داشت
2- به دليل سوء مديريت و ولخرجيهاى گزاف از لحاظ مالى ضعيف بود
بهمين دليل مردم خواستار عدالت،آزادى و پيشرفت روزافزون بود و خواهان اصلاحات سياسى بودند درزمان مشروطه دو خط مشيء فكرى تحريكات اجتماعى را رهبرى مى كرد.
1- علماى اصولى ،اصلاحات اجتماعي- مذهبى را تشويق مى نمودند.
2- روشنفكران تحصيل كرده در غرب يا متأثر از آنان الگوهاى اجتماعى دموكراسى اروپايى را دنبال مى كردند.
در اين گيرودار برخى از بابيان كه دوره تجديد نظر در اصول و اعتقادات دينى خود را پشت سر گذاشته بودند به خيل روشنفكران غرب گرا پيوستند و اغلب بهائيان به رهبرى عباس افندى دنباله بدعت هاى مذهبى على محمدباب و حسينلعى بهاءالله را گرفتند.
آنچه بهائيّت براى آن بوجود آمده بود در انقلاب اسلامى مضمحل گشت و نابود شد. اقتدار روحانيت يا مكتب شيعه در اين انقلاب احياء شد و مجدداً مراجع تقليد در يك شكل رسمى و حساب شده بر مسند اقتدار دولت و ملّت نشست. طبيعى است كه در چنين شرايطى عرصه بر آنان كه از ابتدا بناى كارشان بر دشمنى با اقتدار روحانيت بود بسيار تنگ شد.
جنبش شيخيه و بابيه:
- شكست ايران در جنگ هاى ايران و روس
- از دست دادن سرزمين هاى زيادى از كشور در اثر جنگ
- شكست روحيه سياست مداران و مردم ايران
اين عوامل موجب وابستگى سياست مداران به دول خارجى و در برخى از مردم سبب پناه بردن به انديشه هاى افراطى شد.همچنين دادن كلمه جهاد در مورد جنگ ايران و روس و شكست در جنگ باعث ترديد برخى دركارايى دين و در وضعيت موجودش شد و عده اى برآن شدند تا به فكر نوآورى در دين و عده ديگر به فكر كنارگذاشتن آن افتادند.
آنان كه دين را كنارگذاشتند به مكتب هاى دنياگرا پناه بردند و نوعى روشنفكرى بيمار را بوجود آوردند و آنان كه گرايش به خرافات داشتند به غلو در دين كه زمينه آن در بين عوام بود مشغول گشتند.
به شهادت تاريخ وقتى سيد محمد نجفى يكى از مراجع تقليد دوره فتحعلى شاه از حوض وضو مى گرفت مردم آب آن را براى تبرك خالى مى كردند همچنين الگار به نقل از ويولك مى گويد مردم خاك غبار زيـر ســم قاطــر او را جــمـع مى كردند. ايــن نوع شيفتگى نسبت به علمـا بـه عنوان نواب امام عصر(عج) مى توانست زمينه را براى جذب عـوام بــه انديشه هاى اغراق آميز در دين فراهم نمايد.
البته بعد از بوجود آمدن شيخيه و بهائى گرى تكفير شيخ احمد توسط شهيد ثالث وديگر علماى آن زمان از همه گير شدن انديشه هاى او پيشگيرى بعمل آمد.
در مقابل كم آوردنهاى مالى سياست ناصرالدين شاه دريافت وام از ديگر كشورها بود.
1- درسال 1318(ه.ق) 5/22 ميليون روبل از طرف روسيه با بهره 5%، بازپرداخت 75ساله
2- پرداخت مبلغ 500 هزار پوند به بانك شاهنشاهى كه متعلق به بريتانيا بود به عنوان غرامت برهم زدن قرارداد تنباكو و وام نگرفتن از هيچ كشور ديگرى تا بازپرداخت اين وام از شرايط اعطاى وام بود.با توضيحاتى كه گفته شد:
1- نفوذ روسيه با اعطاى اين وامها افزايش يافت
2- در زمينه اجتماعى انقلاب مشروطه تضاد بين مردم به رهبرى علما و ساخت سياسى اهميت زيادى در جريان حوادث داشت. نظام سياسى مستبد كشور را درگرو وامهايى گذاشته بودكه نه براى توسعه كشور بلكه براى خوشگذرانى شاه و درباريانش صرف مى شد، ولى مردم خواهان عدالت و اصلاح نظام سياسى بودند.
از طرفى همه جا توسط عوامل حكومتى سركوب مى شدند و هيچگونه حق قانونى و سياسى براى آنان در نظر گرفته نشده بود .به دليل فشارهايى كه بر مردم – روحانيون و حتى تجار وارد شد براى سرنگونى ستمگرى و سركوب مجتهدين عمده پايتخت با تجار عليه استبداد همدست شدند و تلاش نمودند تا ساخت نهايى را تغيير دهند .روشنفكران مدرن نيز پشتيبان اصلاحات بودند. در ميان روشنفكران هم افراد طرفدار بابيه و بهائيّه وجود داشتند برخى عيناً با دين اسلام مخالفت مى كردند.
در كل انقلاب مشروطه نهضتى مبتنى بر ارزشهاى ملى و در جهت حفاظت از كيان اسلامى كشور ايران تحت اقتدار روحانيت آغاز گشت و درصدد محو سلطه حكام جبار و مستبد بود، اما اين انقلاب به سمت ديگرى رفت و نهايتاً به استبداد روشنفكرى منجر گرديد كه رضاخان ميرپنج مجرى آن بود و بدين ترتيب فرقه بابيه و بهائيّه طبق آنچه در طرح اوليه آنان براى ايجاد تفرقه و شكست اقتدار شيعه در كشور اسلامى ما تأسيس شده بود تا زمينه را براى سلطه بيگانگان فراهم نمايد كارايى خود را نشان داد بطوريكه كشور فرانسه را نيز به هوس انداخت تا در تونس و الجزاير با استفاده از مبلغين اين فرقه به مبارزه خود با مسلمانان آن ديار شدت و اثر بيشترى بخشد و بدين ترتيب نهضت مشروطه على رغم اهداف اوليه موجب شد تا اقتدار علماى دين به تدريج كم تر شده و مديريت اجتماعى ظاهراً در دست دولت و در واقع در دست گروههايى كه قدرت اثر گذارى بر دولت را داشتند قرار گيرد. اين ذى نفوذان در درجه اول دولت هاى روس و انگليس و بعد از انقلاب بلشويكى روسيه دولت انگلستان و متعاقباً آن دولت آمريكا مى باشند و وابستگان فرقه بابيه و بهائيّه از جمله نيروهايى بودند كه در اين انتقال قدرت نقش داشتند.
بتدريج حضورآنان در مواضع تصميم گيرى افزايش مى يابد بطوريكه در دوره محمدرضا شاه يكى از منسوبين آنان براى مدتى طولانى در رأس قوه مجريه قرار مى گيرد.
بهائى گرى در عصر پهلوى
يكى از دستاوردهاى انقلاب مشروطه پس ازغلبه مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان حاكميت انديشه كافى نبودن دين براى اداره جامعه و تسلط منطق ايجاد تحول اجتماعى بر اساس مدلهاى غربى و عمدتاً اقتباس از غرب بود رضاخان با استفاده از اين جو به تضعيف نهاد مذهب پرداخت و از حيطه اقتدار روحانيت كم كرد و به رتبه اقتدار دولت افزود.تفاوت اين دوران با دوره قاجار در اين بود كه به علت انحراف در انقلاب مشروطه منطق اداره كشور در دوران پهلوى كنارگذاشتن مذهب و اداره امور به سبك غربى بود حال آنكه در دوره قاجار اعتبار شاه به ظل الله بودن او بود.
الگار مى گويد: شانزده سال سلطنت پهلوى اول انصافاً مى توان به عنوان يك دوره دشمنى سنگين نسبت به نهادهاى فرهنگ اسلامى توصيف شود . آنچه از نظر نويسندگان غربى با تأييد «اصلاحات» و «نوسازي» خوانده مى شود از طرف بسيارى اگر نگوئيم ، اغلب ايرانيان اهانتى سخت به فرهنگ و سنت ها و هويتشان تلقى مى شد.
اصلاحات و نوسازى پس از رضاشاه توسط فرزندش كه علناً توسط متفقين روى كار آمد ادامه يافت . براى جلب قلوب مردم و متدينين ،اجراى مراسم عزادارى اباعبدالله الحسين (ع) كه ممنوع اعلام شده بود آزاد گشت و حجاب زنان ديگر جرم تلقى نشد.ديگر آزادى هاى دموكراتيك در قالب يك حكومت ليبرال منش نيز ارائه شد به نحوى كه فرق مختلف فكرى در ايران رواج يافتند.در دهه اول روى كار آمدن محمدرضاشاه ،روزنامه ها آزادى نسبى يافتند و احزابى نظير حزب توده، حزب سوسياليستهاى خداپرست،كسروى گرايى و غيره در كنار گروه فداييان اسلام رونق گرفت. در همين فضا بود كه اقليتى در مجلس شوراى ملى به دنبال ملى كردن صنعت نفت و خلع يد از شركت نفتى انگلستان افتاد. اما جالب است كه طى چندين دوره مجلس اين گروه در اقليت ماند و حتى حدود شش ماه قبل از ملى شدن صنعت نفت وقتى مظفر بقايى نماينده كرمان خواست لايحه ملى شدن صنعت نفت را تقديم مجلس كند، نتوانست پانزده نماينده موافق كه آن را امضا كنند پيدا كند. بالاخره مجاهدتهاى مردم و همكارى احزاب و بخصوص تهديدهاى گروه فداييان اسلام با مشاركت دكتر مصدق وهمت آيت الله كاشانى صنعت نفت را ملى كرد. اما كودتاى 28 مرداد، شاه و نفت ايران را از چنگال انگلستان بيرون آورد و دربست در اختيار آمريكا قرار داد. پس از آن شاه به كمك برنامه ريزان آمريكايى و با استعانت از سازمان مخوف امنيتى خود در راستاى اصلاحات به سبكى كه رضاخان شروع كرده بود، ‌با سرعت و شدت و حدت بيشترى ادامه حركت داد.
پس از درگذشت آيت الله بروجردى در سال1340ه.ش .محمدرضا شاه احساس نمود كه فرصتى براى خارج كردن كامل مذهب از امور اجتماعى به دست آمده است. ابتدا لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى را در دولت علم به تصويب رساندند كه با عكس العمل شديد روحانيت مواجه شد. اما همان نهضت موجب شناسايى آرايش نيروهاى مذهبى شد وحمله همه جانبه دوم كه در مقابل نهضت 15خرداد و در دفاع از انقلاب به اصطلاح سفيد صورت گرفت ، روحانيت را به شدت منزوى نمود. تبعيد حضرت امام به تركيه و سپس نجف به علت اعتراض ايشان به كاپيتولاسيون يا حق مصونيت قضايى ارتشيان آمريكا در ايران و عدم مشاهده عكس العمل فراگير در بين روحانيت و مردم، آمريكا و شاه را مطمئن نمود كه ديگر رمقى در سازمان مذهبى براى مقابله با آنان باقى نمانده است. از اين پس بود كه بهائيان علناً در صحنه اجتماعى و سياسى كشور ظاهر شدند. به عبارت ديگر حضور آنان درصحنه پس از اطمينان از سركوب كامل روحانيت شيعه و نهاد مذهب پس از قيام 15خرداد درسال 1342 و تبعيد حضرت امام در سال 1343 مى باشد. در همين سال است كه هويدا به سمت نخست وزيرى انتخاب مى شود و مديريت برنامه هاى شاه را به عهده مى گيرد و حدود13سال در اين منصب باقى مى ماند.
گفتاردوم دولت و بهائيان
در دوران پهلوى به ويژه در دوره پهلوى دوم به علت مساعد شدن شرايط حضور بهائيان در صحنه هاى اجتماعى و بخصوص سياسى، شاهد حضور گسترده و فعال آنان در مناصب كليدى هستيم. آغاز حكومت رضاخان با ابتداى رهبرى شوقى افندى جانشين عباس افندى همراه است. در دوران پهلوى شاهد اين هستيم كه بهائيت در پناه دولت خود را حفظ كرده بر پيروان خود مى افزايد و در اين دوران ايران به پناهگاه امنى براى بهائيان تبديل مى گردد. لازم به ذكر است كه در دوران پهلوى سران اصلى بهائيت در خارج از كشور (عمدتاً در اروپا و آمريكا) به سر مى بردند و امور بهائيان ايـران بــه دستور شوقى افندى و بعدها بيت العدل اعظم كه مركزيت آن در اسرائيل مى باشد از مجارى محافل ملى داخل كشور اداره مى شد.
به نظر مى رسد رضاخان نسبت به بهائيان بسيار خوش بين بوده است، چنان كه يكى از افسران بهائى را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود وليعهد انتخاب مى كند. به گفته فردوست اين شخص كه سرگرد صنيعى نام داشت، بعدها سپهبد مى شود و به وزارت جنگ و تصدى يكى ديگر از وزارتخانه ها منصوب مى گردد و اين مثال خود حاكى از احترام و اعتماد رضاخان به بهائيان و ميزان نفوذ آنان در دستگاه دولتى مى باشد.
جنبش بهائيت در دوران پهلوى يكى از شاخه هاى بسيار مؤثر و با نفوذ در تشكيلات سياسى دولت و به تبع آن ساختارهاى فرهنگى و اقتصادى كشور بوده است. در دوران پهلوى اول سياست دين و روحانيت زدايى او مطابق ميل وهدف بهائيان بود. بنابراين مقابله آنان با دولت از ميان رفت و برعكس نوعى همكارى با آن داشتند. آنها با همكارى دولت به مقابله با نهاد دين پرداختند. اين مقابله تا حد كشف حجاب كه از احكام ضرورى دين مبين اسلام است، پيش رفت. براى اين كه جريان جنبش بهائيت را در دوران پهلوى بخصوص پهلوى دوم پيگيرى كنيم و دريابيم تا چه ميزان فعاليت داشته و در سرنوشت سياسى و اجتماعى اين كشور نفوذ و تأثير داشته است در اين قسمت به معرفى برخى از عناصر بهايى كه از ديگران تأثير گذارتر و مهمتر بوده اند مى پردازيم.
عناصر بهائى زيادى به خصوص بعد از نهضت 15خرداد 1342 در بخشهاى مختلف سياسى اقتصادى، فرهنگى و هنرى كشور حضور داشتند.
 افرادى همچون هژبر يزدانى سرمايه دار معروف،‌ثابت پاسال رئيس راديوتلويزيون ،عهديه خواننده زمان شاه، فرخ رو پارسا وزير آموزش وپرورش كابينه هويدا، دكتر شاهقلى وزير بهدارى كه پسر سرهنگ شاهقلى مؤذن بهائى ها بود، مهندى از بهائيان كاشان شاغل در دفتر مخصوص فرح پهلوى، مهدى ميثاقيه سرمايه دار و صاحب استوديو ميثاقيه و صدها نفر بهايى متنفذ ديگر. به طور كلى بهاييان يكى از اركان اداره كشور بودند. در اين قسمت مختصراً به شرح احوال عوامل عمده بهائيت در ايران و عملكرد آنان در اين دوره مى پردازيم.
الف- تيمسار ايادى: «پدر ايادى از رهبران مذهبى بهائى ها بود و اين سمت به ايادى به ارث رسيده بود، لذا بدون ترديد بايد گفت كه او از آغاز توسط سرويس انگليس نشان شده بود و واجد شرايط يك جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفى كردند. نقشى را كه ايادى تا انقلاب براى غرب داشت مجموع مهره هاى غرب روى هم نداشتند.» فردوست او را به عنوان پزشك ارتش، پزشك عليرضا پهلوى برادر شاه و پزشك خود شاه معرفى مى كند. او هر روز دراوقات فراغت، شاه را مى ديد و متجاوز از هشتاد شغل داشت. مشاغل او به گفته فردوست همه مهم و پولساز بودند: او رئيس بهدارى كل ارتش بود كه در اين پست، ساختمان بيمارستانهاى ارتش، وارد كردن وسايل آنان و وارد كردن داروهاى لازم به امر او بود. دادن درجات پرسنل بهدارى ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هيچ پزشك سرهنگى بدون امر او سرتيپ نمى شد. ايادى رئيس «اتكا» يعنى فروشگاههاى زنجيره اى ارتش و نيروهاى انتظامى بود. سازمان دارويى كشور تماماً تحت امر ايادى بود و وارد كردن اقلام دارويى بنابر صلاح ديد اين مبلغ بهائيت بود. شيلات جنوب و تعيين اين كه به كدام كشورها و شركتها اجازه صيادى داده شود نيز دراختيار اوبود.مشاغل فوق ميزان نفوذ ايادى دردولت و ارتش شاهنشاهى را كه در آن زمان مقتدرترين ارتش خاورميانه خوانده مى شد نشان مى دهد.فــردوست در ادامـــه مى گويد:«دردوران هويدا ايادى تا توانست وزير بهائى وارد كابينه كرد و اين وزرا بدون اجازه او حق هيچ كارى نداشتند.» همچنين فردوست با توجه به نفوذ ايادى مى گويد نمى دانم در اين دوران «آيا ايادى بهائى بر ايران سلطنت مى كرد يا محمدرضا پهلوي؟» در دوران قدرت ايادى تعداد بهائيان ايران به سه برابر رسيد و درايران بهائى بيكار وجود نداشت.فردوست مى گويد ايادى كه همسرى اختيار ننموده بود، مشهور به راسپوتين ايران بود و او را جاسوس بزرگ غرب و مطلع ترين منبع اطلاعاتى سرويسهاى آمريكا و انگليس در دربار و كشور معرفى مى نمايد به عقيده فردوست ايادى در رساندن هويدا به نخست وزيرى نقش اصلى را داشت»
در حقيقت ايادى به علت نفوذ و مديريتى كه در فرقه بهائيت داشت با تشكيلات بهائيت در خدمت شاه بود و امور مختلفى را كه برخى از آنان در فوق نامبرده شد مى گرداند. از اين رو بود كه در اين دوره بهائى بيكار يافت نمى شد و هر كدام به كمك ايادى،هويدا و امثال آنان در پستى مشغول به كار بودند.
پروين غفارى نيز در كتاب «تا سياهى در دام شاه» درباره ايادى مى نويسد: «…ايادى پزشك معتمد اوست(شاه) و به دليل اين كه بهائى است مورد توجه خاص شاه است. درمدتى كه در دربار رفت و آمد داشتم احساس كردم كه شاه به دوستان بهائى اش بيشتر اهميت مى دهد كه ايادى نيز از آن جمله است.» وى در جاى ديگرى مى نويسد: «ايادى نيز چون از متنفذين فرقه بهائيت بود و به محافل بهايى نزديك بود، موقعيت مهمى داشت و در تمام دشواريها با يارى هم مسلكان بهايى اش مشكلات را مرتفع مى كرد. من نيز به همراه او در محافل و مجالس بهائيان شركت مى كردم وبعينه مى ديدم كه اكثر دولتمردان و صاحبان نفوذ درصنايع و پستهاى مهم كشور از اين فرقه هستند.»
ب- اميرعباس هويدا:پدرش كارمند وزارت امور خارجه بود. وى نيز در شهريور 1322 به استخدام وزارت امورخارجه درآمد. در اول مهر ماه1323 از سربازى به وزارت امورخارجه بازگشت و به عضويت در اداره اطلاعات اين وزارتخانه درآمد و در بهمن همان سال به اداره سوم سياسى انتقال يافت. در تاريخ 1/5/1324 وابسته سفارت ايران در پاريس شد و از تاريخ 1/8/1325 كارمند اداره حفاظت منافع ايران در آلمان گرديد. از 1/1/1328 سركنسول ايران در اشتوتگارت شد و در اسفند ماه 1329 وزير امور خارجه گرديد. وى در دولت دكتر مصدق معاونت اداره سوم سياسى وزارت امور خارجه را داشت. او از 29/7/1330 مأمور به كار در كميسارياى عالى پناهندگان سازمان ملل و چهارسال و نيم بعد يعنى از 13/12/1335 رايزن سفارت ايران در آنكارا و شش ماه بعد در آبان و دى ماه 1336 سرپرست سفارت ايران در تركيه شد. اواخر سال 1336 به عنوان كادر مأمور وزارت امورخارجه گرديد. وى در دولت دكتر مصدق معاونت اداره سوم سياسى وزارت امور خارجه را داشت. اواز 29/7/1330 مأمور به كار در كميسارياى عالى پناهندگان سازمان ملل و چهارسال و نيم بعد يعنى از 13/12/1335 رايزن سفارت ايران در آنكارا و شش ماه بعد در آبان و دى ماه 1336 سرپرست سفارت ايران در تركيه شد. اواخر سال 1336 به عنوان كادر مأمور وزارت امورخارجه در شركت نفت اشتغال داشت. سپس وزير دارايى در دولت حسنعلى منصور شد. از 6/6/1338 به عضويت در ساواك درآمد و در3 همان سال به انتشار نشريه كاوش دست زد. او از مؤسسان كانون مترقى به رياست منصور درسال 1340 بود و از بهمن 1343 تا مرداد ماه 1356 در سمت نخست وزيرى ايران قرار داشت.
در مورد بهائى بودن هويدا بهترين و گوياترين سند، نامه اى است با امضاى اسكندر كه در مهرماه 1343 به وسيله پست براى اكثر مقامات دولتى آن زمان ارسال شد كه به افشاى سوابق او مى پردازد. گويا اين نامه توسط منوچهر اقبال تنظيم شده است. متن اين نامه در جلد دوم از خاطرات فردوست از صفحه 377-375 آمده است. در اين نامه سوابق خدمتگزارى پدر هويدا به بهائيت و برخى از تخلفات خود او در مناصب قبلى كه داشته آمده و از برخى دوستان بهائى او نام برده شده است. دو سند ديگر كه بهائى بودن هويدا را مورد تأييد قرار مى دهد، يكى نامه اى است كه يكى از سران جامعه بهائيت به نام قاسم اشرافى در تاريخ 12/6/1343 به مناسبت تصادف هويدا در جاده شمال و شكسته شدن پاى او، براى فرهنگ مهر ارسال داشته است و سند دوم گزارش ساواك از جلسه بهائيان ناحيه 2شيراز به تاريخ 19/5/1350 مى باشد.
انتصاب هويدا به صدارت نه تنها اعتراض عامه مردم بلكه حتى اعتراض «خواص» رژيم پهلوى را نيز برانگيخت. به طورى كه در يكى از گرارشهاى ساواك در دوران نخست وزيرى هويدا دست اندازى بهائيان به مراكز حساس مملكت به شدت فزونى يافت (مراجعه به جلد دوم خاطرات ارتشبد فردوست)
ج- پرويز ثابتى: وى معاون ساواك و سازمان اطلاعات و امنيت مخوف شاه) نيز به گفته خودش بهائى بوده است. او در شرح زندگى خود مى گويد«بنده از بدو تولد در يك خانواده بهائى مى زيسته و پدرم و مادرم بهائى بوده اند . لازم به يادآورى است كه در آن دوره استخدام بهائيان قانوناً ممنوع بوده است، به اين علت استناد ثابتى به بهائيت پدر و مادرش است نه خودش.
-پس از قيام 15خرداد نفوذ بهائيان در ايران افزايش مى يابد و در دانشگاه و ارتش و نيز عرصه هاى اقتصادى و فرهنگى افراد پرقدرتى از بهائيان بوده اند.
محمدرضا پهلوى معتقد بود كه بهائيان عليه او توطئه نمى كنند بنا بر اين وجودشان در مناصب دولتى براى او مفيد تلقى مى شد. آنان هم از اين موقعيت براى ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد كشور سود مى جستند. آنان با استفاده از نفوذ سياسى خود در غصب اموال ديگران نيز كوشا بودند. به نظر فردوست كسب ثروت هاى فراوان به دست هژبر يزدانى همه متعلق به جامعه بهائيّت مى باشد و نام هژبر در حقيقت پوششى براى كسب قدرت اقتصادى توسعه اين فرقه بوده است.
نتيجه:
در دوران محمدرضا پهلوى بهائيت روند رو به رشدى مى يابد شخص شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصر مطمئن و در ضمن بى خطر براى سلطنتش حمايت ويژه نموده است.
وضعيت بهائيان در اين دوره با شعارهاى مذهبى و ادعاهاى وابستگى به مكتب تشيع محمدرضا چندان سازگار نيست او مى توانست با تكيه بر آنان در مقابل فرهنگ هنوز غالب شيعه مردم و اقتدار روحانيت بايستد از آنان بعنوان كارگزار استفاده كند و هرگاه كه صلاح بداند در صورت خطرى از جانب آنان با نيروهاى مذهبى مردم آنان را كنترل كند.به عبارت ديگر شاه با استفاده فرهنگ غير شيعى وغرب باور بهائيان از آنان در راستاى استحاله فرهنگ مــذهبى - مـلـى و جـلب حمايت بيگانگان استفاده مى نمود و با استفاده از تضاد بين آنان و مردم ،‌اهرم كنترل آنان را در دستان خويش مى فشرد.
از ديدگاه حضرت امام (ره) بهائيّت با سازمان خود در ايران به جاسوسى براى اسرائيل يعنى بزرگترين دشمن مسلمانان در منطقه مشغول بود و در اساس براى شكستن مذهب شيعه و روحانيت به وجود آمده بود.مبارزات حضرت امام عليه بهائيّت تا پس از انقلاب هم ادامه پيدا كرد.

برگرفته از کتاب بهاییت در ایران


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:برقه,بائي,شيخيه,مشروطه,ايران,جنبش, توسط عباسعلی

 

نگاهی جامعه شناسانه به فرقه بهاییت

پيشگفتار

بهائى گرى به عنوان يك جنبش اجتماعى در قرن سيزده هجري(نوزده ميلادى)در ايران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حركتى عليه سنتهاى دينى و اجتماعى حاكم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد.اين جنبش در كنار حكومتهاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصيل ملي- اسلامى قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به كار رفت.از نظر اجتماعى، بروز اين جنبش در ايران زمانى بود كه پس از جنگهاى ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايئ ، نو گرايى افكار بسيارى از متفكرين و نيز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتيجه مخالفت با سنتهاى غلطى نظير استبداد شاهان، زمينه براى ظهور حركتهاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنين شرايطى جنبشهاى اصلاحى چندى در ايران شكل گرفتند و در اين فضا برخى به فكر تغيير فرهنگ ملى حاكم و ايجاد نوآوريهاى مذهبى افتادند.در نتيجه اين طرز تفكربود كه فرقه هايى چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتب سكولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهاى احياگر سنتهاى ملي- دينى ايستادند و حركتهاى سنت شكن را تأييد كردند. با اين طرز فكر كلى، اين فرقه ها، حتى اگر به قول بعضى به وسيله همان استعمارگران به وجود نيامده باشند، آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.
براى بيان ضرورت مطالعه جنبشهاى مذهبى ايران از جمله بهائيت ، بايد گفت كه ايدئولوژى نقشى اساسى در ايجاد تشكل هاى سياسى دارد. يكى از مهمترين وجوه تمايز بين گروهها، دسته ها و احزاب سياسى، توجه به مرام يا ايدئولوژى آنان است.
هر ايدئولوژى براى خود جنبشى ايجاد مى كند و پهنه اى از جغرافياى سياسى را به خود اختصاص مى دهد.نظرى به جنبش هاى اجتماعى ايران در صد سال اخير نشان مى دهد كه همه آنان از نوعى ايدئولوژى مذهبى بهره مند بوده اند، چرا كه اززمان روى كار آمدن دولت صفويه به بعد، سياست كشور ما با دين عجين شد. از سوى ديگر نگاهى به ايدئولوژى هاى غير مذهبى وطرز تلقى مردم ايران نسبت به آنان از عدم موفقيت اين گونه مرامها در اين سرزمين حكايت مى كند. شدت دورى جستن مردم جامعه ما از ايدولوژى هاى سكولار(غيردينى ) به اندازه اى است كه در تاريخ پنجاه سال اخير ايران، قدرتمندان سياسى به راحتى توانسته اند آنان را از صحنه سياست حذف كنند و حتى براى مشروع جلوه دادن سركوب مخالفان خود آنان را به وابستگى به اين دسته از انديشه ها متهم نمايند. از آن جمله مى توان به سركوب سريع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملى شدن صنعت نفت و متهم كردن مخالفين به انتساب به اين حزب در سالهاى بعد، و نيز استفاده از عبارت ماركسيست هاى اسلامى توسط محمدرضا شاه براى سركوب مخالفين مذهبى خويش در دهه 40 و 50 اشاره كرد.
اين امر نشان مى دهد كه در جغرافياى سياسى ايران زمين، براى ايجاد حركتهاى پايدار سياسى استفاده از ايدئولوژى هاى مذهبى به مراتب كارسازتر از ايدئولوژى هاى سكولار است. نگاهى به تاريخ ايران از دوره باستان تا به امروز اين امر را واضح تر مى كند. دولت مقتدر كورش كبير با اتكا به ايدئولوژى مذهبى زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانيان براى تجديد آن شكوه به وجهى از همان ايدئولوژى تمسك جست. دولتهاى بنى اميه و بنى عباس چند قرن به اسم خلفاى اسلامى بر اين سرزمين حكومت كردند و پس از حكومت سلسله هايى كه تقريباً همگى خطبه هاى نمازجمعه را به نام خليفه بغداد مى خواندند ، اولين دولت پايدار ملى با تشكيل حكومت صفويه و با ايدئولوژى مذهب شيعه به وجود آمد و حدود دويست سال دوام يافت. بعداز نادرشاه كه دولت مستعجلى داشت، شاه بعدى به اين مناسبت كه اعقاب صفويه مشروعيت دارند، خود را وكيل الرعايا خواند وسلسله نسبتاً پردوام بعدى يعنى قاجاريه با استعانت ازدين و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذيرش حكومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخير كشور نيز با نام اسلام و با ايدئولوژى مذهبى اتفاق افتاد و نظامهاى سياسى زمان خويش را دگرگون كرد.
اين واقعيت اهميت ايدئولوژى مذهبى و به تبع آن جنبش هاى مذهبى در ايران را نشان مى دهد و نيز توجه ما را به اين نكته جلب مى كند كه در انجام حركتهاى پايدار و در نتيجه تغييرات با ثبات دراين سرزمين ، همواره جنبش هاى مذهبى دخيل بوده اند.

اين واقعيت تيغى دو دم است ، چرا كه اصلاحگران مى توانند در بهبود اوضاع از اين قاعده سود جويند و ناصالحان در به بند كشيدن اين ملت و غارت ثروت هاى او از آن بهره مند شوند.از اين رو شناخت ابعاد اين واقعيت ضرورى است تا بتوان مصلحان حقيقى را از مدعيان دروغين اصلاحگرى بازشناخت. براى دريافت بهتر اين امر، لازم است به مطالعه جنبش هاى مذهبى ايران زمين، علل بروز و سازوكار انجام و سرانجام آنان بپردازيم. بررسى «چرايي» و «چگونگي» ظهور و دوام و رشد و يا انحطاط اين جنبش ها ما را نسبت به قواعد حاكم بر آنان آگاه مى نمايد و از اين طريق به سياستمداران و دلسوزان ملك و ملت رهنمود دقيقترى ارائه مى نمايد. در تاريخ دويست ساله اخير ايران جنبشهاى مذهبى فراوانى پا گرفته اند كه برخى از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى موجب تحولات ملى شده اند و برخى ديگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالب منطقه اى و با بخشى از مردم محدود مانده اند.
در اين تحقيق حركت بهائيت مورد نظر ماست.براى شناسايى اين حركت لازم است همه عوامل و زمينه هاى ابعاد دخيل در ايجاد و بقاى اين جنبش مورد بررسى قرار گيرد. برخى از محققين جنبش بهائيت را در رديف جنبشهاى اصلاحى قرار داده و ارزيابى نموده اند. آيا به واقع اين جنبش يك جنبش اصلاحى بوده است؟
ما به دنبال تعريفى جامع و مانع از جنبشهاى اجتماعى هستيم.با توجه به تعاريف و بحث فوق از نظرما:
يك جنبش اجتماع عبارت است از حركت مجموعه اى از انسانها، در زمينه اى از امكانات و محدوديتها، به صورت سازمان يافته، به دنبال يك رهبر يا مجموعه اى از رهبران ، با يك ايدئولوژى مشخص.اين حركت مى تواند يك حركت انقلابى براى ايجاد تغييرى بنيادى باشد و يا يك حركت آرام براى ايجاد تغييرى تدريجي.
ما نيز مانند تيلى معتقديم كه ايدئولوژى نشانه هر جنبش است.بنابراين از نظر اين نويسنده اگر ايدئولوژى جنبشى مذهبى باشد آن جنبش نيز مذهبى تلقى مى شود.

هدف از تحقيق
هدف از اين تحقيق بررسى چند و چون جنبش بهائيت به عنوان يك جنبش مذهبى از آغاز تا امروز است. سؤال اصلى ما اين است:فرقه هاى شيخيه، بابيه،ازليه و بهائيه( كه همه را تحت عنوان بهائى گرى در ايران خلاصه نموده ايم )كى، چرا،چگونه و توسط چه كسانى به وجود آمده اند؟ ديدگاهها و اعتقاداتشان چيست و در مقابل حوادث مختلف در ايران، از آغاز پيداش تا كنون، چگونه موضع گيرى نموده اند؟
در اين تحقيق مى خواهيم به جنبش بهائيت از زاويه جامعه شناسى سياسى بنگريم و نحوه تعامل آن را با اقتدارملى مورد توجه قرار دهيم. كيان و اقتدار ملى ايران بعد از دوران صفويه حول محور ايدئولوژى تشيع شكل گرفته است. به گمان ما قدرتهاى استعمارى از اين فرقه ها براى شكستن كيان يا اقتدار ملى ايران استفاده نموده اند.به عبارت ديگر فرضيه ما دراين تحقيق اين است كه از اين جنبش يا سلسله جنبش ها در ايران براى شكستن كيان يا اقتدار ملى، كه از زمان صفويه حول محور تشيع سامان يافته است استفاده شده و همواره در اين راستا ايفاى نقش نموده اند.
 

ايدئولوژى بهائيت

مذهب شيعه ،مذهب حاكم بر كشور و مراجع تقليد،رهبران حقيقى مردم ايران در دوره قاجاريه بود.دولتهاى روس و انگليس كه سلطه خود را بر دولت ايران مستقر كرده بودند براى شكستن اقتدار ملت ايران كه در مقابل آنان حاضر به تسليم نبود به فكر شكستن اقتدار مذهب شيعه افتادند و زمينه اين تفرقه را در مكتب شيعه يافتند و بر اساس آن به تحريم و ايجاد فرقه بابيه پرداختند.
ايدئولوژى بهائيت طى چند دهه تغييراتى مى يابد كليه مراحل تحول اساس ايدئولوژيك اين جنبش در دوره قاجاريه طى مى شود براى روشن شدن مرام اين فرقه بهتر است به معرفى ايدئولوژى شيخيه و بابيه و ازليه و بهائيت بپردازيم.
 

گفتار اول:ايدئولوژى شيخيه

اين ايدئولوژى با دست گذاشتن روى مفهوم« نايب امام زمان» از مكتب شيعه فاصله مى گيرد و نهايتاً با تدوين اصول و فروع دين جديد كاملاً از دين اسلام جدا مى شود.

1-تاريخچه شيخيه؛
در دوره آقامحمدخان و فتحعلى شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخبارى گرى فزونى مى يابد و در همين اوان است كه رشد شيخيه و بعد از دوران بابيگرى و بهائى گرى از سوئى و مخالفت با آنان از سوى ديگر اتفاق مى افتد.
اصولى ها و اخبارى ها به نبوغ علمى رسيده بودند ، اصولى ها با نوشتن كتاب«جواهر» به نقطه اى از تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزارى براى استخراج احكام دين از متون مذهبى دست مى يابند و برخى از اخبارين (شيخيه) براى اجتناب از بكارگيرى عقل در پاسخ به انتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر وكهنه شدن دين مى دانستند با ابداع«ركن رابع» ادعاى ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مى كنند بدين وسيله ادعا مى كنند كه از طريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مى گيرند تا نيازى به بكارگيرى عقل در تفسير دين نداشته باشند.
از طرفى فتحعلى شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبركه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيبانى نهاد دين بيفزايد.رهبران و مبدعان اصلى فرقه شيخيه كه خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، سيدكاظم دشتى و شيخ احمد احسايى مى باشد. شيخ احمد احسايى همانند ديگر دانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجة ابن الحسن المهدى (عج) دارد. اين موضوع را در همه نوشته هاى خويش مانند شرح الزياره و جوامع الكلام بارها بيان كرده است.او در كتاب جوامع الكلام مى نويسد:
«حضرت محمدبن عبد الله(ص) خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبرى نخواهد آمد زيرا كه خداوند فرموده: ولكن رسول الله و خاتم النبيين… و پيامبر فرموده است:لانبى بعدي.پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم.
بنابراين عقيده ما اين است كه پس ازآن حضرت پيغمبرى نيست و او خاتم رسل مى باشد.»و در رساله حيوه النفس همين كتاب چنين مى نگارد:«والعله الموجب لنصـــب ابنــه الحســن ثم… ثم احســن بـن على ثم الخلف الصالح الحجه القائم محمد بن الحسن صلوات الله عليهم اجمعين.»(و همان علتى كه سبب نصب على بن ابيطالب به جانشينى او شود سپس… سپس حسن بن على العسكرى منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد»

يكى از نقاط افتراق شيخ احمد احسايى با علماى شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امام زمان (عج) مى باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهى باشند كه ايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قران كريم« قريه ظاهره» بين امام و رعيت مى ناميد.او صفات بسيارى ازجمله آشنايى به علوم ائمه و مذاق ايشان را براى قراء ظاهره قائل مى شد و اين صفات را به گونه اى عنوان مى نمود كه نهايتاً به شنونده القا شود كه خود او داراى آن صفات است و همان قريه ظاهره است درحقيقت با توجه به انديشه علماى شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را كه از سال 329 (با شروع غيبت كبرى مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتى كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مى شد اين بود كه آنان از جانب خود امام به طور رسمى تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگى مرتبت خود حائز چنين مقامى مى گشتند.

شيخ داراى استادانى مبرز و نحوه سلوكى ساده و عارفانه بود. اما در لابلاى نوشته هاى شيخ مواردى يافت مى شود كه به سختى مى توان او را داراى چنين مرتبه اى دانست و البته اغلب آنان امروز به گفته كسروى بى دليل مورد انكار مريدان او مى باشد.او براى نشان دادن درجه بالاى علمى خويش هيچ سوالى را بدون پاسخ نمى گذاشت و شايد همين موجب شده باشد كه نقطه ضعف هايى را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه اى از اين گونه پاسخها در رساله قطيفيه كه جزء كتاب جوامع الكلام مى باشد وجود دارد كه علاقه مندان مى توانند به آن مراجعه كنند. مثلاً در اين رساله مواردى در مورد شهر زنان آمده است كه به نوشته هاى خيالى يك اديب خيال پرداز بيشتر شبيه است تا يك رهبر موجه مذهبي.
شيخ احمد در كتاب جوامع الكلام و كتاب شرح رساله عرشيه گفتار تازه اى مطرح مى كند كه در كتب علماى شيعه يافت نمى شود.مثلاً او در مورد محل اقامت امام زمان (عج) مى گويد:«در اقليم هشتم(او زمين را داراى هفــت اقليــم مى داند و اقليم هشتم از ديدگاه او هور قلياء است كه بيرون از كره زمين است.) عالمى است به نام عالم هور قلياء كه در اين عالم دو شهر به نامهاى جابلقا و جابلسا در مشرق و مغرب ديده مى شود. چهار نفر در اين عالم هستند كه به حوضى مى ريزند براى شنيدن صداى ريزش آبها در حوض بايستى با دو انگشت خود گوشهايت را محكم بگيرى تا صداهاى خارجى به گوش تو نرسد آن گاه صداى مخصوصى خواهى شنيد كه همان صداى ريزش آبها است. مردم اين دو شهر به زبانهاى گوناگون سخن مى گويند و چون در آسمانها به هم مى رسند با هم صحبت مى دارند و اگر نيمه هاى شب در مكان خلوت و بدون سروصدايى بايستى و گوش فرا دهى صداى وزوزى مى شنوى كه همان طنين گفتگوى مردمان جابلقا و جابلسا است!.

شيخ احمد در رساله رشتيه كه در كتاب جوامع الكلام مندرج است، حضرت حجت را ساكن همين عالم هور قلياء و سرزمين جابلقا و جابلسا مى داند. در حالى كه عموم دانشمندان شيعه حضرتش را در روى زمين و ميان مـردم بـــاور مى دارند.
اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايى نسبت داده مى شد كه از امامان معصوم مى ديد. از اين رو در بسيارى از موارد روش او از نظر استناد با روش علماى اصولى كه مطالب خويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مى دهند متفاوت است و مرجع مكتوبى ندارد. همانطور كه گفته شد مشرب فقهى او مشرب اخبارى است. شيخ احمد احسايى عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمى كرد. شايد اگر نظرات او روشن بيان مى شد با توجه به مباحثات علمى مرسوم در آن زمان كه بين صوفيه و اخباريين و اصوليين در جريان بود، علماى وقت در همان آغاز به تك تك گفته ها و نوشته هاى او پاسخ مى دادند. اما به هر صورت در تاريخ نشانه هايى از برخورد علماى شيعه با او به چشم مى خورد.بـــراى مثال شهيد ثالث به علت رد معاد جسمانى توسط شيخ او را تكفير نمود. شيخ محمدحسن نجفى يكى از علماى بسيار معتبر در نزد شيعيان و صاحب كتاب مشهور جواهر نيز كه همزمان با او مى زيسته است، پيرو ادعاى شيخ در مورد شنـاسـايــى و تشخيص بيانات و احاديث معصومين ، بر روى پاره كاغذ چركينى از خودش جمله اى را به عربى نوشت و به شيخ داد تا بازشناسد. شيخ احسايى فريب حالت نوشته را خورده بى غور و درنگ گفت كه اين يكى از احاديث ائمه است. بعد از آن هرقدر صاحب جواهر اصرارورزيد كه اين بيان از خود من است شيخ نپذيرفت و زير بار نرفت.

سيد كاظم رشتى نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامى مى داند و معرفى مى كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه اش كه در ابتداى كتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مى نگارد:
«وصيت من آن است كه شهادت مى دهم… كه محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده اند جز اسلام كه تا روز قيام باقى خواهد بود… شهادت مى دهم به دوازده نفركه بنص پيامبراسلام به جانشينى معرفى گشته اند و عبارتند از ابوالحسن على بن ابيطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجه ابن الحسن كه عدل و دادگرى را روى زمين بگستراند. او نمى ميرد تا آن گاه كه بت پرستى را از جهان براندازد.خدايا اينان پيشوايان من اند… آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكى در آن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.»
سيد كاظم رشتى، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مى داد و پياپى مردم را به يافتن اين رجل الهى دعوت مى نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوى خويشتن مى خواند. وى مدعى بود كه اساس دين بر شناسايى چهار ركن استواراست: خدا، پيغمبر،امام و باب امام يا قريه ظاهره.اما مردم نمى توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند. بر اين پايه وى مريدان بسيارى را گرد آورد.
سيد كاظم همانند شيخ احمد به هر پرسشى پاسخ مى داد. او به سنت استادش به دنبال هر گفته اى آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتنى الهى به شمار مى آورد.براى نمونه در رساله اى بنام شرح خطبه طنتجيه كه به حضرت علي(ع) نسبت داده مى شود، اما اين استناد سند درستى از ديدگاه علماى شيعه ندارد، درباره ملائكه آسمانها مى گويد: «رؤساى ملائكه در هر آسمانى معلومند. فلك اول ملائكه كلى آن اسماعيل است، فلك دوم سيخائيل و سيمون و زيتون و شمعون و عطيائيل،فلك سوم سيديائيلو زهريائيل، چهارم صاصائيل و كليائيل و شمائيل، پنجم كاكائيل و فشائيل، ششم سمحائيل و مشوائيل، هفتم قرثائيل و رقيائيل، هشتم ملائكه آن زيادند مانند نهفائيل و صرصرائيل و… » و به همين سياق و قافيه 67 اسم ديگر به اين اسامى مى افزايد.

او در كتاب مجموعه الرسائيل در رساله هيأت مى نويسد:«علت برودت و رطوبت زمين ماه است! و جزر و مد درياها به سبب او است و شنيده ايم كه در مغرب زمين شيشه اى ساخته اند كه چون آن را مقابل ماه بگيرند پر از آب مى شود! و يا در كتاب شرح القصيده راجع به كلمه قبه (گنبد) چنين سخن مى گويد كه قبه اى را به ارتفاع هفده فرسنگ از دود مى داند و قبه اى را از مس و مسكن طوايف جن به شمار مى آورد و از قبه اى به نام گورستان اهل عالم ياد مى نمايد و قبه اى را هم متعدد بيان مى كند و قبه اى را… و در آخر مى نويسد:«هشيار باش و حواست را به من متوجه نما كه اين مطالب را كسى جز صاحبان خرد و انديشه درك نمى كنند و بسيارى از رموز عجيبه و غريبه را من پنهان مى كنم زيرا كه براى شنيدن آن كسى را نمى يابم و در دلم مطالب زيادى است كه هرگاه سينه ام از آن تنگى مى كند زمين را با دستهايم حفر مى نمايم و اسرار دلم را به زمين مى گويم»
سيد كاظم براى شيخ احمد مقامات علمى و روحانى بسيار قائل مى شد و خود را شاگرد يگانه و وارث و بهره مند از دانش ها و دين جويى هاى او عنوان مى نمود. ! !

پيرامون اصول عقايد شيخيه:
غير از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخى اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، مى گويد: عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معاد جسمانى است ولى شيخ احمد معاد را روحانى مى دانست البته پس از آن كه معاد را روحانى از نوع جسم هور قليايى دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از رديف اصول دين و مذهب كنار گذاشت و حذف كرد. او مى گفت كسى كه به آيات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.

اصل عدالت: شيخيان اين اصل را از اصول دين حذف كرده و گفتند لزومى ندارد كه صفت عدالت خدا را از ميان صفت هاى ديگر او جدا كنيم و اصل دين قرار دهيم. ولى شيعيان عدالت را جزء اصول دين قبول دارند .البته از نظر شيعيان عدالت چنين نيست و يكى از صفات خداست ولى چون عده اى از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براى اعلام موضع شيعه در مقابل اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرار گرفت.
اصل امامت:شيعيان اصولى وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روى زمين مى دانند و رهبران دينى خود را نايب امام زمان مى خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبرى امت مى شمارند در شيخيه امام عنوان مقتدا و پيشوا است و بر شيعه كامل و ركن رابع هم اطلاق مى شود .از نظر آنان ركن رابع يا امام زمان يا شيعه كامل بايد از نجبا باشد كه دين را حفظ كند و هر بدعت گذارى را دفع نمايد. از نظر شيخيه:زندگى امام زمان در جسم هور قليايى است و زندگى روحانى دارد و آزادى او مانند زندگانى ما نيست و بلكه به اراده خداست و داراى زندگى برزخى است به اين ترتيب در هنگام ظهور ممكن است در قالب خود نباشد.
معراج: معتقد به معراج روحانى پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاك پاره شدنى نيست و محال است تا انسان با جسم عنصرى خود آسمانها را پاره كرده بالا برود. در مورد فقهى روش استنباط احكامشان شبيه روش اخباريون است و معتقدند كه عقل حجيت ندارد و بايد از ظاهر روايات پيروى نمود وتفسير قرآن را جايز نمى دانند.
 

گفتار دوم:ايدئولوژى بابيه

عمده فعاليت هاى آنان نيز حول محور مهدويت دور مى زند. ابتدا به پيروى از شيخيه على محمد باب خود را ركن چهارم يا قريه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفى مى نمايد. و اين درحالى بود كه پيروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته على محمد باب در شعبان سال 1264 يك هفته بعد از ادعاى مهدويت در حضور ناصرالدين ميرزا وليعهد زمان توبه كرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعاى مهدويت نمود وبه نسخ احكام اسلام پرداخت و خويشتن را پيامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهيت رسانيد! البته به دليل دور بودن پيروانى از على محمد (در زندان بود) ادعاى آخرين او كمتر به گوش پيروانش رسيده است.

پيرامون اصول عقايد بابيان
1-اصول تعاليم باب:على محمدباب با توجه به شماره ابجد على محمد با حروف رب خود را رب اعــلى ناميــده است.
2-على محمد باب خاتميت پيامبر اكرم را نفى مى كند و پيامبرى خود را اعلام مى كند و نويد آمدن پيامبرهاى بعدى را مى دهد و معتقد است كه مقام او از مقام پيامبر بالاتر است و پيامبران بعدى از او بالاتر خواهند بود. وى در هر صورت تا در قيد حيات است او رب اعلى است.
3-در مورد قيامت، على محمد موت و قبر و سؤال ملائكه در قبر و ميزان و صراط و حساب و كتاب و امثالها را تعبيـر مى كند قيامت از نظر او در همين دنيا اتفاق مى افتد و قيامت بعد از مرگ را جز خدا كسى نمى داند .
على محمد باب منكر توحيد و نبوت و معاد و امامت بوده است و در 6مرحله ادعاى خويش را تغيير داده است:
1-ابتدا سيد ذكر بوده ادعاى ذكريت كرده است.
2-ادعاى بابيّت (نايب خاص امام زمان).
3-ادعاى مهدويت.
4-ادعاى نبوت.
5-ادعاى ربوبيت.
6-ادعاى الوهيت.

فروع دين با بيان:
1- از فروع تعاليم باب محو كردن تمام كتب دينى و علمى و ادبى و اخلاقى بوده است.
2- على محمد باب منهدم كردن ابنيه و بقاع روى زمين از كعبه تا قبور انبياء و ائمه و تمام مساجد و كنسيه ها و كليساها و بت خانه را و هر بنايى كه به اسم ديانت باشد را واجب كرده است.
3- چون على محمد باب متولد شيراز بوده است به هر شخصى كه به او روى مى آورد واجب نموده كه خانه شيـراز خود را به طور مخصوص بنا كنند.
4- هر چيز گرانبها كه صاحبى ندارد متعلق به باب است.
5- حج بيت شيراز بر تمام مردان بابى دنيا واجب است.
6- ازدواج به رضاى زوجين است.
7- لباس ابريشم و طلا و نقره براى مرد حلال است.
8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت بايد پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زيادتر شد يا چوب به بدن او خورده نوزده روز زنش بر وى حرام مى شود.
9- سال بابيان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عيد فطر اول نوروزاست .
بحثى درباره من يظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هر كس در هر زمانى من يظهره الله را درك كرد هر چه او گفت بپذيرد و حتى اگر يك نفر ادعا كرد كه من يظهره الله است حتى اگر او نبود باز هم بپذيرد. به عقيده باب من يظهره الله محمد بن الحسن العسكرى است و محل ظهورش را مسجد الحرام مى داند.لقب او قائم است.
 

گفتار سوم: ايدئولوژى ازليه و بهائيه

مرام ازليان همان مرام بابى گرفته شده از على محمد باب است. فقط وجه تمايزشان اين است كه صبح ازل را جانشين باب مى دانند. آثار صبح ازل عمدتاً توضيح و تفسير آثار باب است. درمورد ايدئولوژى بهائيه بايد گفت كه بهاءالله همچون على محمد دين اسلام را منسوخ اعلام نمود و دين جديدى را آغاز نمود. ميرزا حسينعلى دعاوى چندى داشت كه هر جا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب يكى از آنها را مدعى مى شد گاهى خود را مصداق "من هيچم و كم زهيچ" و گاهى خود را "آفريننده پروردگاران"

پيرامون اصول عقايد بهائيان
احكام بهائيّت :
احكام اعلام شده از جانب حسينعلى بهاء بر اساس احكامى است كه از جانب على محمد باب در كتاب بيان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهايى بين اين دو مى باشد.
1- نماز و روزه: به عقيده بهائيان از اول بلوغ واجب مى شود- نماز ميت از نظر آنان 7ركعتى است.
2- قبله: به نظر بهائيان جهت قبله همان جايگاه جسد بهاءالله در عكا است.
3- محارم: ازدواج با محارم در اين آيين مگربا زن پدر منع نشده است.
4- عيد: روز ولادت ميرزا حسينعلى و روز بعثت باب اعياد واجب است.
5- ازدواج با بيش از دو زن حرام است ولى خود ميرزا به دو سه زن هم قناعت نكرده است.
6- معاملات ربوى آزاد است، حجاب زنان و ترك تراشيدن ريش مردان ملغى شده است.
- يكى از ابداعات بهاءالله نفى روحانيت و نهى نمودن اين نهاد است.
- بعد از على محمدباب 8 نفر ادعاى من يظهره الله كردند كه هيچكدام به موفقيت ميرزا حسينعلى نورى نبوده اند.
- در كتابهاى مذهبى بهائيان از دخالت درسياست منع شده اند.
ميرزا حسينعلى نورى مى گويد: اين حزب بهائيان در مملكت هر دولتى ساكن شود بايد به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايد.
بحث در خصوص من يظهرالله بهائيان
من يظهرالله بهائيان لقبش بهاءالله است.
امروزه از هر بهائى كه بپرسيد حسينعلى داراى چه مقامى است مى گويند من يظهرالله ، ولى باب مى گفت كه بايد اسمش محمد باشد كه با توجه به عقايد بهائيان اسمش حسينعلى است به گفته باب بايد محل ظهورش مسجد الحرام باشدكـه بـا نظر بهائيان بغداد است.
مى توان نتيجه گرفت كه من يظهرالله به عقيده على محمد باب همان حضرت حجت(عج) است و نه بهاء .
 

نتيجه گيرى

با توجه به آنچه گفته شد جهت گيرى كلى ايدئولوژى اين فرق جداسازى ملت ايران از مراجع تقليد و مشغول كردن آنان به مكتبى ساخته بشر است ، مكتبى كه جنبه هاى غيرعقلانى آن به عقلانيتش مى چربد و به تدريج از صحنه عملى زندگى اجتماعى و سياسى خارج مى گردد.در نهايت گرايش به اين ايدئولوژى موجب جداشدن مردم از دين و ديندارى گرديده پيوستن به مكاتب غيردينى را تسهيل مى نمايد. نمونه هاى اين جداشدن از دين و ديندارى و گرايش به مكاتب سكولار را در كنشگران بهائيت در دوران مشروطه و پهلوى خواهيم ديد.
در اين فصل روند جدايى ايدئولوژى بهائيت از ايدئولوژى شيعى مشخص گرديد. ابتدا در مسئله نيابت امام زمان (عج) تغيير ايجاد شد و پيروان آيين شيخيه از مرجعيت شيعه كه آنان را نايب امام زمان مى دانستند جدا گرديدند و به ركن رابع پيوستند. با توجه به اختيارات انحصارى ركن رابع در تفسير دين در شيخيه و تفسير و تدوين اصول جديد در بابيه، با ارائه تعبيرات تازه از اصول توحيد، نبوت، معاد،عدل و امامت توسط على محمدباب دين تازه اى بنا نهاده شد و آيين اسلام منسوخ اعلام گرديد. ايجاد آيين و مناسك تازه در فروع دين پيروان على محمد را از ديگر شيعيان در زندگى عملى و اجتماعى نيز جدا نمود. با ادعاى بعثت بهاءالله و افاضات او،بابيه از حالت سنتى خارج شد و به آداب و رسوم متناسب با ذائقه روز نزديكتر گرديد. اين نزديكى با سهل تر كردن احكام مربوط به روابط جنسى و وجهه هاى ظاهراً انسان دوستانه در مجازات دزدان و حكم به عدم سوزاندن كتب قابل مشاهده است.به اين ترتيب آيين جديد نام بهائيت گرفت.
اگر از زاويه جامعه شناسى سياسى به اين تحولات بنگريم، روند مقابله با اقتدار سياسى مذهب شيعه كه در دوره قاجار درايران و در بين عموم مردم حاكم بود به خوبى مشاهده مى شود. مقام نيابت امام زمان (عج) كه شيعيان براى مراجع خويش و فقها قائل هستند نقطه كليدى در انديشه سياسى شيعه است. پيروى از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان را مى دهد كه در هر عصرى به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويـش بپردازنــد. معصوم نـدانستـن ايــن نــواب امام عصر(عج) و پيروى از اعلم و اعدل فقها قائل هستند نقطه كليدى در انديشه سياسى شيعه است. پيروى از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان را مى دهد كه درهر عصرى به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويش بپردازند. معصوم ندانستن اين نواب امام عصر(عج) و پيروى از اعلم و اعدل فقها ضمن انتخابى بودن و امكان تغيير مرجع در هر زمان، ضمانت اجرايى خوبى براى منزه ماندن اسلام و مديريت جامعه اسلامى از سوء برداشت ها و سوءمديريت هاست. انتخابى بودن مرجع و ولى فقيه ضامن مردمى بودن آن و امكان تغيير آن با سلب عدالت و يا اعلميت از او ضمانت كننده حفظ دين و مديريت آن از كج انديشى و ناتوانى هاست.اگراين نيابت عام مبدل به نيابت خاص شود، ديگر امكان انتخاب،تغيير و سرپيچى از آراء خودسرانه فردى كه نايب خاص تلقى شده و فرامين خود را منتسب به امام معصوم مى نمايد از بين مى رود. به اين ترتيب هرگونه تعبير و تفسير از دين از جانب نايب خاص امكان پذير مى شود و بر اين اساس هم محتواى دين و هم حاكميت آن با بحران مواجه مى گردد. اين وضع دربلند مدت نتيجه اى جز سرخوردگى از دين و جدايى آن از سياست نخواهد داشت.
به اين ترتيب در آيين شيخيه از لحاظ سياسى تشكيل حكومت دينى با مشكل بزرگى مواجه خواهد شد. اين فرقه بر حساس ترين نقطه سياسى مكتب شيعه درزمان غيبت كبرى انگشت مى گذارد كه سرمنشأ اقتدار روحانيت شيعه مى باشد. بعد از مشوه شدن اصل نيابت امام عصر(عج) با ملغى نمودن دين اسلام از جانب باب و بهاءالله اين حركت به سوى محو كامل دين اسلام از صحنه اجتماع پيش مى رود. مخالفت با وجود قشرى به نام فقها كه طبق قرآن كريم در مكتب اسلام براى تفسير متشابهات و نگهبانى از دين و در انديشه شيعيان و هم اهل سنت در صورت تشكيل حكومت اسلامى براى مديريت جامعه در نظر گرفته شده است در انديشه هاى باب و حسينعلى نورى به حدى است كه وجود چنين قشرى را در آيين بهائيت ممنوع اعلام مى كنند.
جدا شدگان از اقتدار روحانيت به علت پيروى از مكتب شيخيه به راحتى در دامن آيين جديد يعنى بابيت مى افتند. اين كه معانى جديد اعتقادى و رفتارى از طرف على محمد باب با قصد بهره بردارى سياسى بيان شده باشد، مورد بحث ما نيست. هر چند رد پاى دولت روسيه در ايجاد اين نوگرايى دينى و يا حداقل كمك به ايجاد آن كاملاً مشهود است، اما چنان كه در فصل گذشته گفته شد در عمل شكسته شدن اقتدار مذهب شيعه در ايران به معناى شكسته شدن اقتدار ملى در اين كشور است و به نظر مى رسد حمايت روسيه وسپس انگلستان و بعد از آن اسرائيل و ايالات متحده آمريكا از اين فرقه، انگيزه اى جز شكستن اقتدار ملت ايران نداشته باشد. البته بايد خاطر نشان سازيم كه شواهد چنين نشان مى دهد كه هيچ مكتبى نمى تواند جايگزين مكتب ريشه دار و عميق شيعه در كشورى كه به كشور امام زمان (عج) مشهور است شود. به ويژه در مكتب بهائيت تشتت به گونه اى است كه همواره مانند يك بمب خوشه اى فرهنگى رهبر تازه اى ظهور مى كند، مكتب جديدى احداث مى شود و فكر نوى مطرح مى گردد. وعده اين نوبه نو شدن ها در گفتار سيد باب نيز داده شده است در آن جا كه او از آمدن پيامبران آينده و من يظهره الله سخن مى گويد.

برگرفته از کتاب بهاییت در ایران


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:فرقه,بهائيت,مذهب,ايران,, توسط عباسعلی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد